جستجوی این وبلاگ

۲۲.۱۲.۸۸

یا مقلب القلوب و الابصار


به مناسبت فرا رسیدن نوروز 89 که هنوز بسیاری به جرم عقیده ای متفاوت در زندان هستند

یا مقلب القلوب و الابصار
بار دیگر نوروز می رسد و چهره طبیعت دگرگون می شود و زمین همچون دلهای ما بیدار می گردد . اما امسال نوروز ما رنگ دیگری دارد. کدام دلی است که با دیدن اشکهای یخ بسته مادران چشم انتظار نلرزد، مگر دلی که چون سنگ خشک وبی روح شده باشد. درست است که سفره های هفت سین ما از حزن واندوه وسوزدل رنگین شده اما باوری در ما رشد کرده که به ما قوت وقدرت می دهد. ما خود را وعقیده مان را باور کرده ایم. ما می دانیم که خدا حق است وحق خداست. خدا هر جا که حقی پایمال شده و دلی لرزیده حضور دارد.
مادران چشم انتظار وپدران قوی دل زندانیان در بند، شیرزنان وشیر مردان؛
ما عضوی از خانواده دل نگران شماییم. ما می خواهیم مرحمی بر دل شما و عزیزانتان باشیم و با تمام وجود وتوان می کوشیم تا ازکبوتران در بندمان حمایت، پشتیبانی و دفاع کنیم.
ما میتوانیم بلکه وظیفه داریم تا دست در دست هم با تمام توان و نیرو و امکان صدای حق طلبی ایرانیان دربند را هرچه بلند تر و رساتر به گوش رهبران عدالت جو، سردبیران و روزنامه نگاران نشریات پر تیراژ خارجی، سازمانهای حقوق بشر، نویسندگان، هنرمندان، طنز پردازان، فیلم سازان و مسئولین شبکه های ماهواره ای، کلیه اصحاب قلم و اندیشه و همه مردم جهان از هر قوم و نژاد و ملیت و فرهنگی برسانیم. ما می توانیم روزانه صدها ایمیل، مقاله، تصویر، کاریکاتور، عکس، سناریو، مستندات و هر مطلبی که منعکس کننده وضعیت زندانیان اعتقادی ( عقیدتی – سیاسی ) در ایران باشد را منتشرکنیم. همه مردم دنیا باید بدانند که در زندانهای ایران چه میگذرد و بدانند که چه بسیارند خانواده هایی در ایران که به دنبال فرزندان دربندشان پشت دیوارهای سیمانی زندان اوین و دیگر تاریک خانه ها چشم براهند و چه بسیاری که نمیدانند کجا باید به دنبال عزیزشان بگردند و چه بسیار خانواده های داغداری که نمیدانند برای قتل عزیزانشان در زندان به کجا دادخواهی برند.
ای هموطنانی که خون حق طلبی در رگهای تان می جوشد، بیایید امسال همه با هم به یاری خانواده های زندانیان بشتابیم تا گرمای محبت را به ایشان هدیه دهیم و جای خالی عزیز در بند شان را با همدلی و هم آوایی پر کنیم. می دانیم که مادران وهمسران رنج دیده شاید توان ونیروی کافی برای برگزاری مراسم عید را نداشته باشند. پس هر کدام از ما که خانواده ای را میشناسد که عزیزش در بند است، گامی هرچند

کوچک چه از نظر مالی و چه از نظر همدردی و همراهی در جهت یاری و کمک به ایشان بر داریم تا در حمایت و دفاع از عزیز دربند شان ثابت قدم تر از پیش قدم بردارند.
و شما خانواده های زندانیان دربند، میتوانید سخنان خود را خطاب به هر شخص یا مسئولی که باشد و هر حرف ناگفته ای که دارید در صفحات سدازا بیان کنید. سدازا برای حمایت از شما فعالیت میکند.
تا آزادی همه زندانیان اعتقادی ...
سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی
سدازا





توصیه سدازا به فعالان حقوق بشری در پی موج بازداشت های اخیر

به نام عدالت و آزادی

آزادی جاودانگی است. آزادی آمیخته با سرشت انسان است و آزادی خواهی و عدالت طلبی، ایجاد کردنی یا محو شدنی نیست. پس هرچقدر هم دهانها را ببندید و زندانها را بگشایید نمیتوانید آزادی خواهی و عدالت طلبی را از انسانها بگیرید. زیرا خاموش کردن هر صدای حق طلبانه، تکثیر آن صدا و شدت بخشیدن به آن صداست.

سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی ( عقیدتی – سیاسی) ، سدازا با محکوم کردن بازداشت های خودسرانه مدافعان و فعالان حقوق بشر که جرم شان، رسانه شدن برای تظلم خواهان است، بر ادامه این راه تاکید می ورزد.

همچنین به همه فعالان حقوق بشری و مدنی و آنانکه میخواهند به این خیل بپیوندند توصیه میکنیم؛

هنگامی که فعالیت های بشر دوستانه جرم و محاربه تلقی می شود، هوشیارانه نیست ابتکار عمل بدست کسی باشد که قاعده بازی را رعایت نمیکند. بنابراین فریاد بزن اما خود را آشکار نکن و در معرض سرکوبگران قرار نده.

ظلمها، بی عدالتی ها و تضییع حق را افشا کن اما خود را در میدان حریفی که منش جوانمردانه را نمیشناسد و رعایت نمیکند، بی حفاظ و سپر رها نکن و حفاظ تو پنهان نگه داشتن هویت خود از ناجوانمردان است. رعایت مواردی که امکان هر گونه پرونده سازی و پاپوش سازی را از او می گیرد. رعایت مواردی که هر گونه ردی را نسبت به تو پاک میکند و در میدان مبارزه نابرابر و ناعادلانه، توازن را برقرار میسازد.

مهمترین موردی که به فعالان حقوق بشری و مدنی در داخل ایران کمک میکند عبارتست از اینکه:

فعالیتهای خود را استتار کنید.

روشهای استتار:

- فاش نکردن هویت شخصی و حقیقی خود در در فعالیتهای اینترنتی و سایبری.

- استفاده از خطوط اینترنت عمومی و غیر شخصی برای فعالیتهای حقوق بشری.

- استفاده از نرم افزارها و روش های ضد بازیافت برای کامپیوتر شخصی.

- استفاده از فلش، sd(memory stick) و هارد اکسترنال برای فایلهای مربوطه.

- استفاده از ایمیل غیر شخصی. دریافت و ارسال از این ایمیلها را از خطوط اینترنتی غیر شخصی انجام دهید.

- عدم گفتگو درباره فعالیتهای خود در خطوط تلفنی بویژه تلفن های شخصی

- توجه به موارد ایمنی در مورد شنود و ردیابی بویژه در مورد تلفن های همراه.

سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی

سدازا

اسفندماه هزار و سیصدوهشتادوهشت

۲.۱۲.۸۸

بلاتکلیفی محسن عبدی دانشجوی دانشگاه بوعلی سینای همدان

روايت يک «زندانی بسیجی» از «اعدام تصنعی، شکنجه و تجاوز» در ایران


خبرگزاری هرانا - کانال چهار تلويزيون بريتانيا با فردی که می گويد عضو نيروی بسيج بوده و در جريان حوادث پس از انتخابات به زندان افتاده گفت وگويی انجام داده است.

اين شهروند ايرانی در گزارش کانال چهار تلويزيون انگلستان با نام «علی» معرفی شده و چهره اش به خاطر ملاحظات امنيتی نشان داده نمی شود.

«علی» می گويد که به دنبال اعتراضات و سرکوبي های خشونت بار پس از انتخابات رياست جمهوری در ايران به بريتانيا پناه آورده است.

به گزارش رادیو فردا، وی در گفت وگويی اختصاصی با کانال چهار تلويزيون بريتانيا، از «حبس و شکنجه» خود و بسيجيان ديگری که از حمله به تظاهرکنندگان سرپيچی کرده بودند سخن گفته است.

«علی» در مصاحبه با کانال چهار تلويزيون بريتانيا، می گويد: «اولين باری که مرا برای بازجويی بردند، چنان سخت بر چشم چپم زدند که برای مدتی نمی توانستم ببينم. پس از دومين روز می توانستم قدری ببينم، فکر کردم چشم چپم کور شده، هنوز مشکلاتی دارم، هرگز به وضع عادی برنگشته.»
«علی» درباره رفتار بازجويان با خود می گويد: «رفتارشان با من .... با اينکه رتبه بالايی در بسيج داشتم و سابقه ای طولانی از فعاليت .... هرگز انتظار نداشتم به چنين شکلی با من حرف بزنند چه برسد به اينکه مورد توهين و دشنام و ضربه و لگد قرار گيرم. آنها سناريوهای اعدام خلق می کردند. می گفتند، می کشيمت و مرگت را به اعتراضات ربط می دهيم. می گويیم در جريان اعتراضات کشته شدی.»

به گفته اين شهروند ايرانی، بازجويان وی را به مدت «چند ساعت روی ميزی با دستان بسته و طنابی به دور گردن» قرار دادند.

«علی» می افزايد: «آنها چند بار آمدند و گفتند مرا، الان يا پس از يکساعت اعدام می کنند. بسيار نگران بودم. بعد آمدند، ميز را کنار کشيدند و من افتادم. فکر کردم دارم با اين جهان وداع می کنم. شما فروپاشی خودتان را مشاهده می کنيد. وقتی ميز را کشيدند، طناب به جايی وصل نبود و من از پشت افتادم و بيهوش شدم. وقتی به خود آمدم خيس بودم. روم آب پاشيده بودند. بالا آوردم. آن وقت اعترافاتم را گرفتند و من امضا کردم. هيچ کدومش برام باورکردنی نيست.»

وی اضافه کرده است: «دوستم که هم سلولی ام بود هياهويی به پا کرد. هرگز چنين چيزی نديده بود. خب، من هم نديده بودم. او در شوک بود. سردرگم بود. اختيارش را از دست داد. جيغ کشيد و فرياد زد. خودش را به ديوار می کوبيد. زندانبان ها به او اخطار کردند اگر به اين رفتار ادامه دهد، شرايط را برايش بدتر می کنند. يکی از زندانبان ها آمد و او را کتک زد. صورتش دچار خونريزی شد. لباسش را پاره کرد .... باتومی که داشت .... او با آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفت.»

اينجا «علی» سکوت می کند، بغضش می شکند و می گريد.

او پس از چندی ادامه می دهد : «يک زندانبان بيرون، يکی داخل سلول بود. می خواستم اعتراض کنم، فرياد بزنم، کمکش کنم اما خب، ديده بودم آنها چگونه با معترضان برخورد می کنند و نمی توانستم اعتراض کنم. کاملا شرمنده ام. پيش خدا خجالت مي کشم. از جوانی ام، مقابل دوستم، در برابر مردم شرمگينم.»

«علی» می گويد: «ما مسلمانيم. دين مان اسلام است. خدا را مي شناسيم. وقتی همه چيز را بررسی مي کنيد، در آخر، خيلی متفاوت از همه آنچه بود که آنها گفتند. اون چيزها خيلی دور از اسلام بود. اسلام پرده ای برای آنها شده که از پشت آن می توانند هر آنچه مي خواهند انجام دهند.»

«علی» در ادامه به شعر «بنی آدم اعضای يکديگرند» اشاره می کند و می گويد: «دوستم، مردم، خودم، شما، ديگران، ما همه يکی هستيم. درد هر شخصی می تواند بر هر کس اثر گذارد، مي تواند آرامش را بر هم زند.»

وی می افزايد: «درد من اين است که از خودم ناراحتم که بهترين سال های زندگي ام را بی اطلاع گذراندم و آنها از اين استفاده کردند. من يک وسيله بودم. وسيله ای برای آنها تا به اهدافشان برسند. من نادانسته در برنامه های آنها وارد شدم. نادانسته توسط آنها هدايت شدم.»

«علی» می گويد: «شعار آنها اين بود که ما نيروی مردميم، نفرات متعالی که بايد هدايت کنيم. ما ناآگاه از آنچه بوديم که بر ما آوردند. افکارمان از خودمان نبود. ببينيد، مردم عادی اند که به بسيج می پيوندند. آنها به خواست آزاد خودشان وارد اين سازمان می شوند چون همانطور که گفتم، سازمانی مردمی است. مردم به خواست خودشان به آن ملحق می شوند و فعاليت هايشان با بسيج، به ميل خودشان، از روی عشق صورت می گيرد.»

وی افزوده است: «در ايران، امروز، يافتن کار واقعا سخت است، ورود به دانشگاه دشوار است. آرزوی هر فرد جوانی است که وارد دانشگاه شود و به تحصيلاتش ادامه دهد تا زندگی خوبی داشته باشد، کار خوبی پيدا کند، همسر، خانه ای، ماشينی داشته باشد. اينها همه چيزهايی بودند که آنها از طرق مختلف به ما دادند. ما احساس خوبی، رضايت خاصی داشتيم.»

وی اضافه کرده است: «تفاوت ها را می ديديم. وقتی به دوستانم نگاه می کردم، اونها ماشين، کار و تحصيلات بالاتری نداشتند که من داشتم و به سادگی در اختيارم قرار گرفته بود. فکر می کنم اينها چيزهايی بود که آنها می خواستند به ما بدهند تا ما را اسير کنند. برای اين که ما تحت اوامرشان باشيم. فکر می کنم دقيقا همين است تا هر آنچه به ما بگويند انجام دهيم. ما با اين ايده بزرگ شديم. من در سنی به بسيج پيوستم که مثل خشتی بودم که می توانست شکل گيرد. ما با اين افکار رشد کرديم. آنها به ما شخصيت دادند. معتقدم کسانی هستند که اينک کاملا پشيمانند، کسانی که نمی توانند اين تاسف را ابراز و اين سازمان را ترک کنند.»

«صدور حکم برای یک وکیل مدنی»


محمد ‌اولیایی‌فر بی‌شک اگر نگوییم تنها وکیل و فعال مدنی و قضایی در بین فعالان مدنی ایران به حساب می‌آید ولی یکی از جدی‌ترین وکلایی است که در طول چند سال گذشته در ارتباط با فعالیت‌های حقوقی برای کسانی که در جامعه ایران مورد تضعیف یا تحرکی برابر نقض قانون بشر و قانون ایرانی بر آنها وارد شده است فعالیت کرده و حضور داشته است.

محمد ‌اولیایی‌فر در دادگاه بهنود شجایی و در دادگاهی نظیر دادگاه نیشکر هفت تپه حضور داشته است. او هم چنین پس از اعدام بهنود شجایی در نامه‌ای سرگشاده برای دستگاه قضایی کشور نسبت به روند موجود در ارتباط با وضعیت بررسی پرونده‌ها به خصوص پرونده‌های نوجوانان و افراد زیر سن هجده سال به این قوه یاد‌آور شد که بسیاری از موارد بر اساس نقض قانون است. پس از صدور این نامه و ارسال آن به قوه قضاییه، وی با جرایم مختلف به دادگاه احضار شد و اینک پس از گذشت چند ماه از تشکیل دادگاه برای او در دادگاه بدوی به یک سال زندان محکوم شده است. در رابطه با صدور این حکم و دلایل اعلام این حکم اردوان با محمد اولیایی‌فر وکیل وفعال مدنی گفت‌و‌گو کرده است.

‌ آقای اولیایی‌فر فعالیت‌های مدنی شما و دفاع از بسیاری از شهروندان ایرانی که در طول چند سال گذشته با مشکلاتی مواجه بودند، ظاهرن منتهی به این شده که در پی شکایت دادستان تهران در دادگاه بدوی حکمی برای شما صادر شود.

پس از اینکه در مهر ماه گذشته بهنود‌شجاعی از موکلین ۱۸ ساله من اعدام شدند، بنده یک مصاحبه‌ای داشتم و اساسن نسبت به صدور احکام اعدام و یا اجرای حکم اعدام نسبت به افراد زیر ۱۸ سال اعتراض کردم که این اعتراض به عملکرد قوه قضاییه و همچنین مربوط به تسری دادن تبصره ۱ ماده ۴۹ قانون مجازات اسلامی به تبصره ۱ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی بود. می‌گفتم نباید مسوولیت جزایی کودکان که باید بلوغ فکری داشته باشد به امور مدنی تسری داد که بر اساس بلوغ جسمی، سنی در قانون مدنی تعیین شده و از طرفی هم ایراداتی که من بیان کردم این بود که ایران پیمان کنوانسیون حقوق کودک را در سال ۷۲ امضا کرده و ماده ۳۷ این کنوانسیون مجازات سلب حیات را ممنوع کرده است . توسط مجلس ایران و شورای نگهبان تایید شده و مغایر با شرع هم اعلام نشده است ولی متاسفانه ایران به پیمان‌های جهانی توجه نمی‌کند و بنا به قانون داخلی، که آن هم از نظر شرعی قابل بحث است، توجه دارد و کنوانسیون حقوق کودک را رعایت نمی‌کند. توجیه آنها این است که می‌گویند ما اعدام نمی‌کنیم و قصاص می‌کنیم که نتیجه اعدام و قصاص سلب حیات است و این توجیه قابل رد است. می‌گویند ما دارای حق شرط یا حق رزرو در کنوانسیون حقوق کودک هستیم در حالی که طبق حقوق بین الملل اگر کنوانسیونی حق شرط یا رزرو برای کشورها قایل شود و آن حق مخالف کلی روح کنوانسیون باشد باطل است. مثل این است که ایران بگوید من از کودک حمایت می‌کنم و برای او حقوق قانونی قایل هستم اما دختر ۱۰ ساله یا پسر ۱۵ساله را در دادگاه کیفری استان در برابر پنج قاضی محاکمه می‌کنم. این حق رزرو مخالف روح کلی حمایت از کودک در کنوانسیون است. بنابراین باطل است.

در پی اعتراضی که نسبت به صدور و یا اجرای احکام اعدام برای سنین زیر ۱۸ سال داشتیم، متاسفانه آقای جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران از بنده به اتهام افترا، تشویش اذهان عمومی و تبلیغ عله نظام شکایت کردند که در مرحله دادسرا افترا رد شد و تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران مورد بررسی قرار گرفت. سه جلسه محاکمه انجام شد. در جلسه اول ما ایراد به صلاحیت ذاتی کردیم که این ایراد واقع شد و به تجدید نظر رفت که قبول نکردند و دوباره شعبه ۲۶ برای رسیدگی صلاحیت پیدا کرد.

ایراد دوم این بود که در پرونده من مصاحبه مربوط به من وجود نداشت. بلکه در روزنامه‌های اینترنتی و سایت‌ها بود که نقل‌قول‌هایی از من بود. ما تقاضا کردیم که خود اصل نوار پیاده شده را برای ما بیاورند که جلسه سوم در ۱۷/۱۱ تشکیل شد و نوار اصلی را آوردند. بسیاری از مطالبی که در کیفر خواست بود در این نوار پیاده شده وجود نداشت. فقط دو مورد بود یکی مسوولیت قوه قضاییه که من ایراد کرده بودم و یکی هم نسبت به قانونی که به صدور احکام اعدام و اجرای آن برای افراد زیر ۱۸ سال منجر می‌شود.

ما جدل حقوقی کردیم و وکلای محترم من خانم نسرین ستوده و هوشنگ پور‌بابایی در این زمینه دفاع حقوقی کردند ولی ظاهرن قاضی پرونده تصمیم به رای محکومیت من داشته بود. زیرا اساسن این استدلالات حقوقی خودم وکلای بنده را قبول نکردند. تنها ایرادی که عنوان کردیم این بود که تشویش اذهان عمومی نیاز به شاکی خصوصی دارد و نمی‌تواند بستری شود برای تبلیغ علیه نظام که این ایراد را قبول کردند و در نهایت تبلیغ علیه نظام را برای من تفهیم کردند که ما دفاع آخر هم انجام دادیم. در تاریخ۱۷/۱۱ دادگاه من برگزار شد و ۱۸/۱۱ رای من حاضر شد. که سرعت درتهیه رای من مقداری قابل تامل است که ای کاش دادگستری همیشه به این سرعت کارش را انجام می‌داد. به شرط اینکه دقت را فدای سرعت نکنند. به هر حال حکم صادر شده است.

وکلای من که در دادگاه انقلاب بودند را صدا می‌زدند و آنها را اجبار می‌کردند که رای را رونویسی کنند. که وکلای من هم گفتند که ما رای را به شکل قانونی تحویل می‌گیریم. شکل قانونی این است که رای را کپی برابر با اصل می‌کنند و مهر می‌زنند و به متهم یا وکیل او می‌دهند. که وکلای من گفتند که در چنین صورتی ما رای را تحویل می‌گیریم. نامه‌ای نوشتند که وکلای بنده حاضر به گرفتن رای نیستند. در آخرین مراجعه من در چهارشنبه گذشته، پرونده را جلوی من گذاشتند و گفتند که رای را بخوانید. در ابتدا نگفتند که پرونده من است وقتی ورق زدم دیدم رای من است. من هم پرونده را تحول نگرفتم. فقط به طور ناگهانی دیدم که نوشته شده بود طبق ماده ۵۰۰ تبایغ علیه نظام محرز است به یک سال حبس تعزیری محکوم است. من بدون اینکه چیزی بنویسم یا بخوانم پرونده را تحویل دادم و گفتم من متهم هستم و رای باید به صورت قانونی به وکلای من ابلاغ شود و اگر فتوکپی آن را برابر اصل کنید حاضرم تحویل بگیرم . تهدید کردند که ما صورت‌جلسه می‌کنیم که تو رای را دیدی و خواندی و به تو ابلاغ شده است اما از امضای آن استنکاف کردی.

وقتی یک روال و پروسه قانونی وجود دارد که باید طبق آن عمل شود، آیا فکر می‌کنید منظور این طرز برخورد کارشکنی است یا هدف دیگری دنبال می‌شود؟

از زمانی که انقلاب شد، ۱۰ تا ۱۵ سال اول برای دادگاه انقلاب وکیل معنایی نداشت. اما در این سال‌های اخیر که وکیل توانسته در دادگاه‌های انقلاب دفاع کند، از ابتدا نمی‌خواستند رای خودشان را به وکلا و متهمین تحویل دهند و می‌گفتند رو نویسی کنید و بر اساس رو نویسی خودتان اعتراض دهید. گاهی خانواده موکلین می‌گفتند شما این کار را انجام دهید. اما دیدیم این برای دادگاه انقلاب خصوصن دادگاه تهران عادت شده است چون در بعضی از شهرستان‌ها رای آمده و مشکلی هم نبوده و ما هم اعتراض کردیم. محاکم دادگاه انقلاب تهران از قانون برداشت دیگری می‌کنند و می‌گویند ما پرونده را به شما می‌دهیم و در هر ورقی شده حتا در دفترچه نقاشی کودکتان رای را بنویسید و بعد در آن رای اعتراض کنید. در حالی که این بی‌حرمتی به خود دادگاه ، دستگاه قضایی و وکیل است.

من رای را به طور قانونی تحویل می‌گیرم. ظاهرن اگر بخواهیم در این مساله پافشاری کنیم و آنها هم بر این که ما رای را به آن شکلی که شما می‌خواهید نمی‌دهیم، پا فشاری کنند شاید حکم حتا بدون فرجه اعتراض نسبت به بنده اجرا شود. نگران این مساله نیستم. من به خاطر اینکه تحمل کیفر کنم، نمی‌خواهم غیر قانونی عمل کنم چون دیگر نمی‌توانیم قانون‌مداری را فریاد بزنیم.

فعلن در این مورد نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد اما آنچه می‌دانم این است که دادگاه قطعن حاضر نیست چنین ابلاغی کند و ما هم حاضر نیستیم ابلاغ غیر‌قانونی برای ما صورت گیرد. احتمال دارد بدون انجام تجدید نظر حکم اجرا شود.

قطع تلفن منازل خانواده های زندانیان سیاسی به دلیل مصاحبه

خبرگزاری هرانا - نیروهای امنیتی، تلفن منازل خانواده دو زندانی سیاسی را به دلیل گفتگو با رسانه ها قطع کردند.

به گزارش هرانا، نیروهای امنیتی تحت عنوان حراست مخابرات، تلفن منازل مسکونی خانواده های زندانیان سیاسی، احمد کریمی و حامد روحی نژاد را به دلیل گفتگو با رسانه ها قطع کرده اند.

این اقدام بدون توضیح خاصی به خانواده های مورد اشاره صورت گرفته است و تنها پس از پیگیری از اداره مخابرات، بخش حراست این اداره قطع کردن تلفن های آنان را به دستور نهادهای امنیتی به دلیل گفتگو با رسانه ها اعلام کرده است و عنوان داشته است بدون اجازه نهادهای امنیتی وصل مجدد خطوط تلفن منازل آنان مقدور نیست.

لازم به ذکر است اقدام کم سابقه نیروهای امنیتی و همچنین بخش حراست اداره مخابرات فاقد هرگونه پشتوانه قضایی است.

یک ماه بی خبری از مجید توکلی


خبرگزاری هرانا - علیرغم پیگیری خانواده، حدود یک ماه است از مجید توکلی، فعال دانشجویی در بند اطلاعی در دست نیست.

به گزارش هرانا، از مجید توکلی فعال دانشجویی دربند بیش از یک ماه است هیچگونه اطلاعی در دست نیست، خانواده آقای توکلی در این مدت علیرغم مسافت دور، تردد و پیگیری مستمر از دادگاه انقلاب و زندان اوین، موفق به کسب خبری از وضعیت این دانشجوی زندانی نشده اند.

هر چند این دانشجوی دربند از ابتدای بازداشت خود در 16 آذرماه تاکنون امکان تماس مناسبی در اختیار نداشته است اما به طور کامل از یک ماه قبل تاکنون هیچگونه تماس یا خبری از سرنوشت وی حاصل نشده است، آخرین محل نگهداری این دانشجوی دربند، بند 240 زندان اوین اعلام شده بود. با توجه به اینکه برای آقای توکلی حکم زندان صادر شده است و در مرحله بازجویی یا تحقیقات قرار ندارد مشخص نیست چرا نیروهای امنیتی مانع خروج وی از شرایط امنیتی می شوند.

لازم به ذکر است مجید توکلی، 16 آذرماه سال جاری پس از سخنرانی در دانشگاه امیرکبیر توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و کمی بعد تصاویری از وی در حالی که با پوشش زنانه بود از سوی ارگانهای خبری نزدیک به دولت منتشر شد که این اقدام موجی از اعتراضات اجتماعی را در پی داشت، نهایتاً دادگاه انقلاب این فعال دانشجویی را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به تحمل هشت سال و شش ماه حبس، ۵ سال محروميت از فعاليت سياسی و ۵ سال ممنوعيت خروج از کشور محکوم کرد.

باید اشاره کرد که مجید توکلی دو سال پیش نیز به مدت 15 ماه به اتهام چاپ نشریات جعلی در زندان بود که پس از این مدت از اتهامات وارده تبرئه شد. او در مدت زندان 70 مورد از شکنجه‌های صورت گرفته بر روی خود را افشا کرد.
هم‌چنین او بار دیگر در مراسم بزرگداشت مهندس بازرگان که لغو شده بود بازداشت و مدت 115 روز را در سلول‌های انفرادی بند 209 زندان اوین گذراند و نهایتا با تودیع وثیقه سنگین آزاد شده بود.

۲۰.۱۱.۸۸

سه توصیه ضروری برای کسانی که احتمال بازداشت خود را میدهند:


1. تهیه فیلم از خود و بیان دیدگاه ها و نظرات واقعی و فعالیتهایتان و به امانت گذاشتن آن نزد یک فرد معتبر و ایمن.( این تدبیر میتواند اعتبار هرگونه اعتراف گیری را بی اثر سازد)
2. آماده کردن خانواده برای حفظ آرامش و افزایش آگاهی نسبت به اقدامات حمایتی که خانواده میتواند داشته باشد. (کتاب آموزشی سدازا برای این منظور مفید میباشد)
3. بالا بردن آگاهی خود از حقوق شهروندی و زندانی.

۱۹.۱۱.۸۸


اندر احوالات متل اوین

اندر احوالات مُتِل "اوین"
متل اوین نه آن هتل اوینی است که شبی خدا تومن میگیرد آن هم به دلار. بلکه همان مُتِلی است که این روزها خانه دوم روشنفکران و دانشجویان و زنان و کارگران و .... شده است.
احکام آب پیازی!
در عجبم که بعضی از احکام قضایی یکهو از کجا سبز می شود( گفتم سبز یادم نبود که این کلمه خیلی خطرناک است و ممکن است جرم محسوب می شود!) شاید با آب پیاز جایی پشت جلد کتاب قانون نوشته شده و مدبران واهالی قانون و آقایانی که دم گرمی دارند و جای این خطوط را می دانند روی این خطوط "هااا" می کنند و بعد تند وتند بر اساس این قوانین آب پیازی حکم صادر می کنند. وگرنه کشکی کتره ای که نیست!
از جمله همین به اصطلاح احکام صادره حکم 184 ضربه شلاق برای یاشار قاجار، دانشجوی عضو دفتر تحکیم وحدت است. وقتی در کتاب قانون نگاه کردم دیدم مجازات برای زنای محصنه 80 ضربه شلاق است و نفهمیدم که این چه جرمی است که دو سه برابر زنای محصنه شلاق دارد! چون چشم بصیرت نداشتم نتوانستم جای آب پیاز را هم پیدا کنم! با همبن یک ذره عقلم فکر کردم اگر یاشاربعد از 184 ضربه جان سالم به در ببرد تازه باید برود وحبسش را بکشد. تازه اگردر تجدید نظر کار خرابتر نشود و یا تا زمان اجرای حکم زبانم لال دچار اتفاق مشکوکی نشود ویا حکمی از آب پیاز آبگوشت یکی از ما بهتران بیرون نیاید که طبق آن اگر در حین اجرای حکم شلاق زندانی آخ بگوید ویا تکان نا بجا بخورد حکم از اول اجرا شود و... کم کم مغزم سوت کشید.
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک ...

اوین درمانی!
اگرجگرتان از داغ روزگار خیلی سوخته و آتش گرفته و دود از آن بلند می شود. در چند قدمی شما نقطه خوش آب وهوایی وجود دارد به نام اوین. نه نترسید! زود قضاوت نکنید. در زیرزمین های آن سلولهای مدرن وتمام مبله و قندیل بسته ای وجود دارد که در اوج زمستان سرد سرد است، آنقدر سرد است که می توانید به راحتی سرما بخورید و از زندگی در کنار 4-5 نفر دیگر در یک سلول نمور سیر شوید. نه اینکه شوفاژ نداشته باشد(فوری خیال ناجور نکنید) شوفاژ دارد اما این یکی از تمهیدات از ما بهتران شاید هم پزشکان اوین است برای کور شدن نطق و نیز این سرما درمان بسیار خوبی برای صیقل دادن جگرهای سوخته است. شاید در سکوت و سرما حالتان بهتر جا بیاید.
پیشنهاد جوالدوز: اگر اهل روشنفکربازی هستید بهتراست به طبعتان نگاه کنید که گرمایی هستید یا سرمایی وبعد مطابق طبعتان زمان مناسب برای این جور کارها را انتخاب کنید.


آموزش تصویری "دفاع از زندانیان بی دفاع"











آموزش تصویری "دفاع از زندانیان بی دفاع"



۱۱.۱۱.۸۸

نامه تکان دهنده پدر سورنا هاشمی: هم رزمان دیروز، شکنجه گران امروز شده اند؟


خبرگزاری هرانا - حقوق زندانیان: اعدام دو تن از متهمانی که در دادگاه حوادث پس از انتخابات حضور داشتند، و محکومیت این اعدام توسط افراد و نهادهای مدنی در داخل و خارج کشور، حجم گسترده اخبار را به خود اختصاص داده، اما اخبار مربوط به احضار، بازداشت و فشار بر دانشجویان، همچنان در نقطه مرکزی توجه ناظران قرار دارد.
به گزارش روزآنلاین، پدر سورنا هاشمی، که خود از رزمندگان و اسیران دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق بوده، با انتشار نامه سرگشاده ای، این روزها را "تلخ تر" از آن روزها خوانده و نوشته است: "بیش از یک ماه می گذرد و نشانی جز اسارت تو ندارم… وای بر من! نکند اسارت را از من به ارث بردی؟! چرا تنها ماندم؟ هم رزمانم کجایند؟" پدر سورنا هاشمی در نامه خود نوشته است: "سورنا، پسرم، روزگاری بود که عکس کوچکت در پس زمینه ی خاک خاکریز دم به دم زمزمه ی التماس آلود چشمانم بود، خاک ِ تن به تیغ می تکاندیم و در راه حفظ وطن می رفتیم.وطن ترینم تو بودی و جان سپر جانت کردم، تنها نبودم، هزاران بودیم، تنها نبودم…روزی به تلخی این روزها باران گلوله و خمپاره زمین را گهواره ی صدها شیر مرد کرد…به خواب می رفتند آرام و لبخند از خاطره ی خنده ی مادر، همسر، فرزند می زدند و خرسند از باروت و گلوله ای که دیگر نمی توانست تنی را خونین کند… من نیز سهم ام را گرفتم، چکمه ای به خون آغشته از زخم صورتم، کابل برق با تکه های تنم…اسارت را به جان خریدم خرسند از اینکه تو آزادی، تو می خندی، تنها نبودم… نشانمان بی نشانی، مفقود الأثر بودیم و ماه و سال یکی از بیماری، یکی زیر شکنجه، یکی به رگبار گلوله چشم می بست…هیچ نشانی از اسارت ما نبود. دل گره زدم به ضریح میله های زندان که تو را آزاد ببینم، لباسم دخیل زخم های دوستان و هم رزمانم شد تا تو گزندی نبینی…امروز اما تلخ تر از آن روزهاست…تو در بندی، تو اسیری، تو نمی خندی…بیش از یک ماه می گذرد و نشانی جز اسارت تو ندارم… وای بر من! نکند اسارت را از من به ارث بردی؟! چرا تنها ماندم؟ هم رزمانم کجایند؟ نکند سیلی به گوش تو می زنند؟! نکند نمی دانند؟! نمی دانند که تو از دو سالگی با عراقی ها می جنگیدی؟! که ترکش از تنم در می آوردی؟! تنهایم…" در ادامه این نامه می خوانیم: "سورنا جان! پسرم، ماجرای دانشگاه زنجان را فراموش نکرده ام : همرزم من نبودند آنان که به مرز تن فرزندان این خاک تجاوز کردند! همرزم من نبودند آنان که در اندیشه ی حاشا بودند! همرزم من نبودند آنان که تو را به بند کشیدند، از تحصیل محروم کردند… همرزمانم را خوب می شناسم! بگذارید فکر کنم که اینها از ما نیستند، بیگانه اند که چنین جفا می کنند. بگذارید فکر کنم همه آن روز شهید شدند و من زنده ماندم تا زجر بکشم… تا آن روز که اگر شهیدی زنده مانده ندایم را پاسخ گوید! روزگاری از همه چیز گذشتم تا تو آزاد باشی حال که آزاد نیستی همه چیزم را می دهم برای سلامتی ات! و برای دوباره دیدنت…" گفتنی ست سورنا هاشمی و علی رضا فیروزی، بیش از یک ماه است که در پی خروج از منزل و احتمالا در شهر ارومیه ناپدید شده اند. نهادهای امنیتی هیچ گونه مسوولیتی درباره وضعیت آنان بر عهده نمی گیرند و از خود سلب مسوولیت می کنند. این در حالی است که نیروی انتظامی به خانواده علی رضا فیروزی اعلام کرده موبایل این فعال دانشجویی خاموش و در شهر تهران است.

۸.۱۱.۸۸

صدا

ویدئو کلیپ صدا



ویدئو کلیپ صدا