جستجوی این وبلاگ

۲.۴.۹۰

فرشید فتحی ، شهروند مسیحی در بند 209 زندان اوین



بازداشت زهرا یزدانی، فعال مطبوعاتی و روزنامه نگار منتقد

خبرگزاری آذربایجان در این زمینه گزارش داده است که یکی از دوستان نزدیک زهرا یزدانی گفته است که، نیروهای امنیتی با هجوم به منزل وی، ضمن بدرفتاری و ایجاد ارعاب برای دیگر اعضای خانواده، نوشته ها و اسناد وی را نیز ضبط کردند.

این گزارش می افزاید که زهرا یزدانی از شاگردان محمد علی طاهری روزنامه نگار می باشد که وی نیز مدت دو ماه است در بازداست بسر می برد.

هنوز علت بازداشت این روزنامه نگاران منتشر نشده است.

ایران طبق آمار جهانی، بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان محسوب می شود.

http://www.hra-news.org/00/8623-1.html


زندانیان سیاسی در بلاتکلیفی



۲۹.۳.۹۰

پیام مادر فرزاد کمانگر به مناسبت روز ٣٠ خرداد روز جهانی در حمایت از زندانیان سیاسی


برای شکستن این قفل اتحاد لازم است,من بارها در پیامهایم گفته ام و باز هم میگویم که باید به فکر عزیزان زندانی باشیم و نگذاریم در زندانها بمانند و شکنجه شوند و کشته شوند. هیچ زندانی ای بدون تلاش ما نمی تواند از زندان بیرون بیاید، چون بی رحم ترین و بی احساس ترین آدمها در باره زندان و زندانیان تصمیم می گیرند. برای شکستن این قفل اتحاد لازم است. باید بین خانواده ها اتحاد باشد و مردم به آنها کمک کنند که حتما کمک می کنند. باید رفت و پرسید که چرا فرزندان ما را بی گناه زندانی کرده اید، به چه حقی عزیزان ما را می کشید. بسیاری از خانواده ها پس از چند سال هنوز نمی دانند که جگر گوشه هایشان کجا زندانی شده اند. حتی نمی دانند که آیا زنده هستند یا آنها را کشته اند، یا اگر کشته شده اند محل دفن شان کجاست. هزاران خانواده مثل من سرگردان این شهر و آن شهرند. چه قانونی، چه خدایی، چه انسانی این را قبول دارد؟ جرم فرزاد من چه بود فقط گفت که انسان باید مثل انسان زندگی کند. بخاطر این پسر مرا اسیر کردند و کشتند.

عزیزان دیگر، جوانا ن دیگر هم حتما مثل پسر من یک زندگی انسانی می خواهند و همین را می گویند، چرا باید زندانی شوند؟ تا کی این مادران زجر بکشند، ناله کنند و سیاه بپوشند؟ من یک مادرم، درد و عذاب زیادی کشیده ام. چه آن وقت که فرزادم در زندان بود و چه حال که او را کشته اند. می دانم که مادران دیگر هم بخاطر جگر گوشه هایشان شب و روز چه می کشند. من حتی نمی خواهم که مادران دشمنانم هم در عزا بنشینند و زجر بکشند چون مادرهستند و نمی خواهم هیچ مادری بخاطر بچه اش گریه و زاری کند.

به همه خانوادها ی زندانیان سیاسی می گویم، به همه انسانها می گویم تنها راه یکی بودن است، یکی شدن و اتحاد است. چه در داخل کشور و چه در خارج کشور. من از همه نهاد های انساندوست تقاضا میکنم به فکر جوانان این مملکت باشند و نگذارند که این جوانان در زندانها بمانند و یا در زندان ها کشته شوند. دیگر بس است.

دست و روی همه شماها را می بوسم.

http://www.kanoonjb.com/index.php/2010-11-18-07-56-03/9814-2011-06-17-13-38-21

غیرت هر ایرانی - حمایت از زندانی



۲۷.۳.۹۰

زنان ایرانی حتی در زندان نیز بیدارند و آگاهی بخش



مصطفی دانشجو وکیل دراویش طریقت نعمت اللهی گنابادی با اعمال نفوذ برخی مقامات از زندان ساری به اردوگاه معتادین منتقل شد...

به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور، دانشجو که با شکایت ماموران اداره اطلاعات ساری و همکاری و همراهی مراکز قضایی با آنها، به 7 ماه زندان تعزیزی محکوم شده و بیش از یک ماه از دوران محکومیت خود را در زندان ساری سپری کرده بود، ظهر امروز چهارشنبه 25 خردادماه به اردو گاه معتادین منتقل شد .

دانشجو از بدو ورود به زندان در بند 5 زندان ساری که به بند مشاوره موسوم است به زندانیانی که توان مالی نداشته و از داشتتن وکیل محروم بوده اند مشاوره حقوقی داده و با تنظیم لوایح حقوقی موجبات آزادی شماری از آنان را فراهم آورده بود اما به دلایلی نامعلوم در هفته گذشته مسولان زندان ساری او را به بند 2 انتقال دادند.

این وکیل دراویش که از بیماری آسم رنج می برد با وجود شرایط نامناسب در بند 2 به کار رسیدگی به حقوق زندانیان ادامه داد اما این بار هم رفتارهای قانونی و انسان دوستانه او موجبات نگرانی بعضی مقامات ! را فراهم اورده و منجر به انتقال او به اردوگاه معتادین شد.
گفتنی‌ست دانشجو چندی پیش در واکنش به اظهارات بعضی مقامات زندان مببنی بر اینکه فردی حاشیه دار است خطاب به مسوولان زندان گفته بود: در حاشیه‌ی پرونده من شارب و اعتقاد ات من است. در حاشیه پرونده من شرافت شغل وکالت است . شما یک وکیل را به جرم دفاع از موکلان خود زندانی کرده‌اید.

لازم به ذکر است که جعفری دادستان فعلی شهرستان ساری در زمان تخریب حسینیه شریعت قم در مقام معاونت دادستان قم از عناصر فعال و موثر در تخریب این مکان عبادی بوده است که مصطفی دانشجو از وی در مراجع قضایی شکایت کرده بود.

دراویش گنابادی حفظ سلامت و جان مصطفی دانشجو را بر عهده مسوولان قضایی و امنیتی دانسته و نسبت به هر گونه برخورد غیرقانونی و قهری با وکیل و برادر ایمانی شان به مسوولان هشدار می دهند.

بهروز جاوید تهرانی، شش سال حبس بدون یک روز مرخصی

آژانس ايران خبــــــــر: بنا به گزارش منابع حقوق بشری، زندانی سیاسی بهروز جاوید تهرانی، در حالی ششمین سال بازداشت مجدد خود را در زندان رجایی‌شهر سپری می‌کند که تا کنون حتی از یک روز از مرخصی استفاده نکرده است.

به گزارش رهانا، بهروز جاوید تهرانی در تاریخ ۴ خرداد ماه ۱۳۸۴ بازداشت و مدت سه ماه را در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی به سر برد.

بر اساس گزارش ها، جاوید تهرانی بر اثر ضربه‌هایی که به سرش در مدت بازجویی و حضور در سلول‌های انفرادی اوین وارد شده بود، از بازجویان خود شکایت کرد که به شکایت وی هرگز رسیدگی نشد. هر چند که وی از این ضربه‌ها دچار آسیب جسمی شده بود.

این زندانی سیاسی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب در همان سال محاکمه و به ۷ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که این حکم که بر اساس اتهاماتی چون “تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری، تجمع در مقابل سازمان ملل و عضویت در جبهه دموکراتیک ایران” صادر شده بود، عینا از سوی دادگاه تجدید نظر استان تهران تأیید گردید

وی سپس از اقدامی خلاف قانون و بر خلاف اصل تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان به زندان رجایی‌شهر که محل نگهداری مجرمان خطرناک بود منتقل شد و در طول سپری کردن دوران محکومیت خود بارها مورد ضرب و شتم و توهین مامورین زندان قرار گرفت و مکررا به سلول انفرادی زندان رجایی‌شهر منتقل شد.

وی به خاطر این موراد متعدد نقض حقوق خود بارها در زندان دست به اعتصاب غذا زد که منجر به وارد آمدن صدمات جسمی به وی شده است. همچنین وی در زندان بارها از بندی به بند دیگر و از سالنی به سالن دیگر منتقل شده است که بارها از این مساله شکایت داشته است.

بهروز جاوید تهرانی، هم اکنون در حالی در زندانن رجایی‌شهر به سر می‌برد که تا کنون و در طول این شش سال حتا یک روز به مرخصی نیامده است و بارها با درخواست مرخصی وی موافقت نشده است.

لازم به یادآوری است که وی در سالگرد حادثه کوی دانشگاه نیز بازداشت و نزدیک به سه سال را در زندان به سر برده بود.

http://ajancirankhabar.com/index.php/news/khabar/iran/3202-2011-06-17-09-18-32


دلنوشته نسرین ستوده در فراق هاله سحابی

جرس: نسرین ستوده، وکیل و فعال جنبش زنان که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ بازداشت و سپس با حکم۱۱ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از وکالت و خروج از کشور به بند زنان سیاسی زندان اوین منتقل شد و در همانجا با هاله سحابی که حکم ۲ سال حبس اش را می گذراند هم سلول شد، نامه ای در غم فراق او به نگارش درآورده است.

به گزارش مدرسه فمینیستی، نسرین ستوده این نامه را سه روز پس از شهادت هاله سحابی که در پی درگیری و ضرب و شتم در تشیع جنازه پدرش رخ داد، نوشته است. متن کامل نامه نسرین ستوده را در زیر می خوانید:

هاله‌ی عزیزم !

مرگ پایان کبوتر نیست!

سه روز است ناباورانه، باور می‌کنیم غم از دست دادن‌ات را. ناباورانه سوگواری می‌کنیم برای خبری که دعا می‌کردیم دروغ باشد. سه روز بند زنان سیاسی زندان اوین نام تو را با هر آواز مهر و محبت و آزادگی تکرار می‌کنند.

حکایت آزادگی‌ات از رنجی که سه نسل از شما در راه آزادی و دمکراسی تحمل کرد تا شبی که همگی با اشک شوق بدرقه‌ات کردیم تا شاید حضورت قوت قلبی برای پدری باشد که جز برای آبادانی و سربلندی وطن قدمی برنداشت، ادامه داشت.

ولی افسوس که ملت ایران به جای بهبودی پدر، دختر را نیز از دست داد.

ما مطابق اخباری که از اینجا و آنجا به گوشمان رسیده است اینطور دستگیرمان شد که جان بر سر دفاع از حق عزاداری خانوادگی‌ات نهادی. حقی که بارها از خانواده‌های داغدار ایرانی سلب شده است. ما که اینجا از نزدیک تو را شناختیم و دیدیم که حتی در زمانی که پدر در بیمارستان بود حاضر نشدی از حق قانونی حضور در تجمعات مردمی چشم‌پوشی کنی و تعهدی اینچنین بسپری، می‌دانیم که تو چنین دلیر زنی بودی که تا پای جان بر سر حقوق قانونی‌ات در برابر کسانی که حقوق‌ات را نادیده می‌گیرند، ایستادگی کنی.

چنان با معصومیت و سادگی از حق‌ات دفاع کرده بودی که بالاخره آزادت کردند. تو گویی حق‌ات را به رسمیت شناخته بودند.

بی‌معارضه و بدون هیچ تردیدی حقوق‌ات را می‌خواستی و این خود در استواری قدم‌ات نقشی به سزا داشت.

هاله‌ی عزیزم!

تو حال خانواده‌های زندانی را بهتر از هرکس می‌دانستی چرا که غالبا زندانی داشتید. غالبا یکی از شما در زندان به‌سر می‌برد و دست آخر خودت راهی زندان شدی . . . اینگونه بود که خانه‌ی شما غالبا زندانی داشت. زندانیان آزاده.

یادت می‌آید با چه صبر و متانت و چه شادمانی‌یی حکمی را تحمل می‌کردی که هیچ شایسته‌ی آن نبودی.

یادت می‌آید گفته بودی زندان برای تو تجربه‌ای مشابه اردوی آموزشی _ تفریحی است؟ یادت می‌آید عاشقانه همه را دوست داشتی و بچه‌ها تو را عاشقانه دوست داشتند؟

عمر با صفایت چه کوتاه بود، اما داستان آزادگی تو در لابلای گل‌های چادرت باقی است که به یادگار گذاشته‌ای.

گل زنبقی که در آخرین شب در بازگشت از دادسرا، از حیاط زندان چیده بودی، امروز صبح پژمرد. او زودتر از ما خبردار شده بود . .

نسرین ستوده / بند زنان سیاسی / زندان اوین /خرداد /۹۰

http://www.daneshjouonline.com/index.php/2010-07-23-15-13-15/2010-07-23-15-14-07/4140-2011-06-16-18-52-27.html