جستجوی این وبلاگ

۱۰.۱۲.۹۰

تشدید فشارها،محدودیتها وعدم درمان زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت کرج



بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" فشارها و اذیت و آزارها و محدودیتها علیه زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج شدتگفته است.

زندانیان سیاسی که قادر به مصرف غذای زندان نیستند ناچار هستند که مواد غذایی کنسرویی ،بیسکویت و احیانا میوه در صورت موجود بودن را از فروشگاه زندان خریداری کنند تا بتواند حداقل نیازهای جسمی خود را تامین نمایند.قیمت کالاها که اکثرا تاریخ مصرف آن گذاشته در فروشگاه زندان چندین برابر قیمت آن در بیرون از زندان می باشد.در طی سه هفتۀ اخیر قیمت میوه که بطور بسیار محدود به فروشگاه زندان آورده می شود به طور سرسام آوری افزایش یافته است به عنوان مثال یک بسته سیب که حاوی 15 عدد می باشد پیش از این 2500 تومان بود ولی در حال حاضر 5000 تومان به زندانیان سیاسی فروخته می شود و همچنین سایر کالاهای زندان به همین نسبت افزایش یافته است.

از طرفی دیگر زندانیان سیاسی بیمار که مدتی طولانی در شرایط حاد جسمی بسر می برند و ناچارا دردهای طاقت فرسا را بدون درمان تحمل کنند و علیرغم تاکیدات بهداری زندان که باید در بیمارستانهای خارج از زندان مورد درمان قرار گیرند اما به حال خود رها شده اند.دانشجوی زندانی میثاق یزدان نژاد که مدتها است نیاز به عمل جراحی دارد ولی به عمد و به منظور تحت فشار قرار دادن وی، بازجویان وزارت اطلاعات مانع انجام عمل جراحی وی هستند. همچنین زندانی سیاسی عباس اسفندیاری 57 ساله و از زندانیان سیاسی دهۀ 60 که گفته می شود مبتلا به بیماری سرطان خون می باشد و در شرایط بسیار وخیمی است از انتقال او به بیمارستانهای خارج از زندان و درمان وی خوداری می کنند. او به سختی نفس می کشد و در مواقعی تنفس وی به حدی مشکل می شود که منجر به تیره شدن چهراش می گردد. آقای اسفندیاری همچنین به سختی قادر به حرف زدن می باشد.این مسئله باعث شده است که تا حد زیادی از تحرک وی بکاهد و اکثرا در بستر خود قرار بگیرد.علیرغم وضعیت حاد و وخیم جسمی وی، بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی مانع انتقال او به بیمارستان هستند.گزارش پزشکی این زندانی سیاسی جهت انتقال به بیمارستان و درمان مدتها است که برای جعفری دولت آبادی دادستان تهران و از جنایتکاران علیه بشریت ارسال شده است اما تا این لحظه هیچ اقدامی در این باره انجام نداده است و روز به روز توان جسمی این زندانی سیاسی به تحلیل می رود و تقریبا به نقطۀ غیر قابل برگشتی رسیده است.
زندانی سیاسی جعفر اقدامی که به ناراحتی نامشخص درد ماهیچه و عصب مبتلا می باشد و نزدیگ به 7 ماه است که شبانه روز از درد رنج می برد و به سختی قادر به راه رفتن می باشد. علیرغم گذشت نزیگ به 7 ماه از بیماریش هنوز مورد درمان جدی قرار نگرفته است و بازجویان وزارت اطلاعات و دادستان تهران مانع درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان می باشند.

حمام سالن زندانیان سیاسی سالن 12 زندان گوهردشت که مدتها است آب فاضلاب سالنهای بالایی از آن چکه می کند و زندانیان سیاسی برای استحمام باید چیزی بر روی خود بگیرند تا بتوانند وارد حمام شوند و استحمام کنند.ولی بازجویان وزارت اطلاعات و مردانی رئیس زندان،خادم معاون وی و بخصوص تالیوردی رئیس بند 4 وعمل اصلی اجرای شکنجۀ روحی و اذیت وازار و فشار بر روی زندانیان سیاسی است از تعمیر آن خوداری می کند. این در حالی است که در طی هفته های گذشته دها درب الکتریکی که با اثر انگشت پاسداربندها در بندهای مختلف زندان نصب کرده اند.

فشارها ،محدودیتها،اذیت و آزارها بدستور بازجویان وزارت اطلاعات صورت می گیرد و توسط محمد مردانی رئیس زندان،علی خادم معاون زندان و بخصوص رئیس بند 4 فردی بنام تالیوردی که کینه غیر انسانی نسبت به زندانیان دارد به اجرا در آورده می شود.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،تشدید فشارها،محدودیتها و اذیت وآزارها که بطور مستمر و به اشکال مختلف علیه زندانیان سیاسی به اجرا در آورده می شود را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

06 اسفند 1390 برابر با 25 فوریه 2012

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

http://hrdai.net/index.php?option=com_content&view=article&id=801%3A1390-12-06-11-30-25&catid=1%3A2010-07-21-10-18-57&Itemid=4

۹.۱۲.۹۰

فرزند سلطاني :پدرم عليرغم فشارها ،تن به مصاحبه نداد



اساس اتهامات علیه سلطانی که از روز 19 شهریور ماه در بازداشت به سر می‌برد، شرکت در تاسیس "کانون مدافعان حقوق بشر ایران"، دریافت جایزه حقوق بشر شهر نورنبرگ آلمان و مصاحبه با رسانه‌ها درباره وضعیت موکلانش است.

مائده سلطانی، فرزند این وکیل زندانی از فشارهای وارده برای انجام مصاحبه‌های خلاف واقع خبر می‌دهد و می‌گوید: به پدرم گفته بودند که علیه کانون مدافعان حقوق بشر و خانم عبادی مصاحبه کند. در واقع از او خواسته بودند که صحبت از امر خلاف واقع کند و پدرم هم قبول نکرده است. چون هیچ علتی وجود ندارد که او علیه کانونی که خود جزو هیات موسسان‌اش بوده و همه فعالیت‌هایش نیز قانونی بوده مصاحبه کند . این را پدرم هم در دادگاه گفته و هم همیشه در ملاقات‌هایش بر آن تاکید می‌کند.
به گفته‌ی دختر این فعال حقوق بشر با وجود مراجعات مکرر وکلا و خانواده هنوز حکم دادگاه به آنان ابلاغ نشده است. وی اضافه می‌کند: آقای پیر عباس، پیش‌تر گفته بود سه روز پس از برگزاری دادگاه پدرم یعنی هجدهم بهمن ماه، رای او را صادر کرده ولی در مرحله تایپ متوقف شده است. گویا این توقف همچنان هم ادامه دارد!

او درباره محل نگهداری پدرش نیز گله‌مند است و می‌گوید: فضایی که پدرم در آن به سر می‌برد کوچک است و خودش می‌گوید فضای بسیار کمی برای تحرک دارد و این موضوع برای او که اهل ورزش و تحرک است آزار دهنده است. با این حال قاضی پیر عباس به یکی از وکلا گفته که دستور انتقالش را نمی‌دهم و به رغم پی‌گیری وکلا، از دادن جواب قانونی هم طفره می‌رود.

مائده سلطانی می‌گوید: پدرم در دادگاه از خودش دفاع نکرد؛ چون آن را به علت نداشتن هیات منصفه و علنی نبودن غیر صالح می دانست. قاضی دادگاه هم گفت که من همه این مطالب را می نویسم و رای خود را صادر می کنم و شما در دادگاه تجدید نظر از خوتان دفاع کنید. اما الان نزدیک دو ماه از این ماجرا گذشته و هنوز رای ابلاغ نشده است. هفته گذشته وکلا برای پرونده پدرم باز هم مراجعه کرده‌اند و باز هم جوابی نگرفتند. یک روز می‌گویند تایپیست رفته مکه و حکم هنوز تایپ نشده و یک روز دیگر بهانه‌ای دیگر برای نبود تایپیست می‌آوردند. به هر شکل هر بار با گفتن دلیلی نامعقول از دادن جواب طفره می‌روند. در آخرین جواب به یکی از وکلا گفته‌اند دو هفته دیگر بیاید و سر بزند شاید حکم آماده باشد.


فرزند این وکیل دربند گرچه شرایط روحی پدرش را "بسیار خوب" و "قوی" توصیف می‌کند اما تاکید دارد که او "لاغرتر شده و بیماریش در زندان شدیدتر شده" است.
عبدالفتاح سلطانی از بیماری گوارشی، هموروئید و روده در رنج است و به گفته دخترش شرایط زندان و استرس بر شدت این بیماری‌ها و دردها افزود است و مسئولان زندان حتی از پذیرفتن داروهایی که توسط خانواده برایش برده می‌شود سر باز می‌زنند.
مائده سلطانی همچنین از نامه‌نگاری‌های بی‌نتیجه مادرش می‌گوید: نامه های مادرم به مراجع قانونی مبنی بر رسیدگی به پرونده پدرم در یک شعبه بی‌طرف و تبدیل قرار وی و همین‌طور برگرداندن وسایل ضبط شده از منزل‌مان همه بدون جواب مانده‌اند.

http://ajancirankhabar.com/index.php/report-interview/gozaresh/mosahebe/8634-soltanis-son-my-father-despite-the-pressures-people-did-not-interview

۸.۱۲.۹۰

گزارش سالانه سازمان حقوق بشر:۶۷۶ اعدام در ايران



سازمان حقوق بشر ایران در گزارش سالانه خود، از اجرای ۶۷۶ حکم اعدام توسط جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۱ میلادی خبر داده است.

بر اساس این گزارش که نسخه‌ای از آن در اختیار روز قرار گرفته، بیشتر موارد اعدام در پیوند با جرایم مربوط به مواد مخدر صورت بوده و آمار اعدام‌های در ملاء عام نیز، در سال گذشته میلادی نسبت به سالهای قبل رشد چشمگیری داشته است.

محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران، می‌گوید هیچ نشانه‌ای دال بر این وجود ندارد که دستگاه حکومتی ایران در سال جدید از سرعت اجرای احکام اعدام بکاهد.

همزمان گروه‌ها و سازمان های مختلف، نسبت به اجرای احکام یوسف ندرخانی، کشیش مسیحی، سعید ملک‌پور، برنامه نویس کامپیو‌تر، لقمان و زانیار مرادی، دو جوانِ کردِ محکوم به اعدام ابراز نگرانی کرده‌اند.

متوسط اعدام در ایران از آغاز سال ۲۰۱۱ تا کنون، بیش از دو نفر در روز بوده که جمهوری اسلامی را در مقام دومین اعدام کننده در جهان، پس از چین، قرار می‌دهد.

اعدام‌های مخفیانه

سازمان حقوق بشر ایران، که آمار و گزارشهای اعدام‌ها درایران را مستند می‌کند، در گزارش سالانه خود از وضعیت اعدام در سال ٢٠١١ میلادی، اعلام کرده در این سال دست کم ۶٧۶ نفر به اتهامات مختلف اعدام شده‌اند.

بر اساس این گزارش که در روزهای آینده به صورت رسمی منتشر می‌شود، ۶٢ در صد از ۶٧۶ مورد اعدام سالیانه، یعنی ۴١۶ نفر، توسط رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی اعلام و از سوی دستگاه قضایی تائید شده است.

محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران می‌گوید این تعداد از اجرای مجازات اعدام در ایران، از اواسط دهه نود میلادی به این سو بی‌سابقه بوده است.

او می‌گوید حدود ٧٠ مورد دیگر از اعدام‌های غیر رسمی به سازمان آن‌ها گزارش شده، اما مستندات مربوط به آن‌ها تا لحظه تنظیم گزارش کامل نشده است.

بر اساس این گزارش تعداد اعدام‌های مخفیانه در سه ماهه آخر سال ٢٠١١ میلادی نسبت به سه ماهه اول کاهش چشمگیری داشته است.

آقای امیری مقدم می‌گوید: "گزارش اعدام‌های مخفیانه معمولا چند ماه بعد از اجرا در اختیار ما و سایر نهاد‌ها قرار می‌گیرد. به همین دلیل معتقدیم که اعدامهای سال ٢٠١١ بیش از مواردی است که در گزارش به آن اشاره شده است."

بسیاری از نهادهای مدافع حقوق بشر می‌گویند در کنار اعلام آمارهای رسمی مربوط به مجازات اعدام، تعدادی دیگر از محکومان به صورت مخفیانه در زندانهای مختلف کشور به دار آویخته می‌شوند؛ موضوعی که دادستان عمومی و انقلاب مشهد دست کم اجرای پنج مرحله از آن‌ها را در سه ماه آغازین سال ۱۳۹۰ تائید کرده است.

با این حال، محمد جواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر دستگاه قضائی، بار‌ها گفته است: "در ایران هیچ نوع اعدام سرّی وجود ندارد."

دو برابر شدن آمار‌ها

آمارهای ارائه شده در گزارش سالانه اعدام سازمان حقوق بشر ایران، نشان می‌دهد که تعداد اجرای احکام اعدام از سوی جمهوری اسلامی در سال ٢٠١١ بیشتر از سالهای گذشته بوده است.

به باور محمود امیری مقدم تعداد اعدام‌ها در ایران از سال ۲۰۰۹ به این سو افزایش یافته است: "برای مثال تا سال ٢٠٠٨ میانگین آمارهای اعدام، سالانه بین ٧٨ تا ٣۵٠ نفر در نوسان بوده است. اما در سالهای گذشته و به ویژه سال ٢٠١١ تعداد اعدام‌ها دوبرابر آمار تمام سالهای قبل از ٢٠٠٨ در این زمینه بوده است."

سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران، همچنین می‌گوید که در سال ٢٠١١ اجرای احکام اعدام در ملاء عام رشد چشمگیری داشته و سه برابر تعدادی بوده که در سال ٢٠١٠ گزارش شده است.

او می‌گوید: "از نظر ما این رشد تصاعدی بیانگر این است که نیاز حکومت ایران بە ایجاد وحشت، بیشتر شده است. حکومت ایران از اعدام به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده می‌کند. آمار‌ها نشان می‌دهند که تعداد اعدام‌ها در دورانی که حاکمیت با اعتراض‌های داخلی روبرو بوده یا اینکه پیش بینی اعتراض را داشته، از رشد سریع‌تری برخوردار بوده‌اند. اما هفته‌های قبل از انتخابات‌ها و یا زمانی که رسانه‌های خارجی در ایران حضور دارند تعداد آمار‌ها دچار کاهش شده‌اند."

اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر

در گزارش سازمان حقوق بشر ایران، همچنین اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر که بر اساس اعلام‌های دستگاه قضایی بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده، تشریح شده است.

بر اساس این گزارش تنها ٩ درصد افراد مرتبط با جرایم مواد مخدر با مشخصات کامل قابل شناسایی هستند. در سایر موارد یا هیچ مشخصاتی از آن‌ها منتشر نشده، یا اینکه تنها به حروف اول اسامی یا فقط اسامی کوچک افراد اشاره شده است.

محمود امیری مقدم می‌گوید: "این نشان می‌دهد که ممکن است میان افراد اعدام شده به اتهامات مواد مخدر، افراد دیگری هم باشند که حاکمیت تمایلی به احراز هویت آن‌ها ندارد. در همین زمینه این سئوال نیز مطرح است که آیا اعدام شده‌ها در دوران دادرسی، از امکانات یک دادگاه عادلانه برخوردار بوده‌اند یا خیر؟ از آنجایی که مشخصات بیش از ٩٠ در صد این افراد نا‌مشخص است، همیشه سئوالاتی پیرامون هویت واقعی افراد مطرح است."

در سالهای گذشته افراد زیادی که از آن‌ها به عنوان "قاچاقچیان مواد مخدر" یاد می‌شود اعدام شده‌اند بدون آنکه هویت و نام و نشان آن‌ها مشخص شده باشد؛ موضوعی که سال گذشته همزمان با اوج گیری موج دیگری از اعدام‌ها با انتقاد شدید فعالان حقوق بشر روبروشد.

در قوانین مجازات اسلامی، برای محکومانی که به اتهاماتی نظیر قاچاق مقادیر مشخصی از مواد مخدر، تجاوز، سرقت مسلحانه و ارتداد محکوم شوند، مجازات اعدام پیش بینی شده است.

ندرخانی، ملک‌پور، مرادی‌ها

گزارش سالانه اعدام در شرایطی در اختیار روز قرار گرفته، که کشور‌ها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر، نسبت به احتمال اجرای چندین حکم اعدام در ایران ابراز نگرانی کرده‌اند.

این گزارش افزوده است که همچنین در سال ٢٠١١ تعدادی از شهروندان بر اساس جرایم تازه افزوده شده به قوانین جزایی کشور محکوم به اعدام شده‌اند.

سعید ملک پور، برنامه نویس کامپیوتر، فارغ التحصیل رشته مهندسی متالوژی دانشگاه صنعتی شریف و ساکن کشور کانادا، مهرماه ۸۷ پس از ورود به ایران و در ارتباط با پرونده موسوم به مضلین ۲ مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت و با اتهاماتی نظیر "تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، توهین به مقدسات، توهین به رهبری و فساد فی الارض" به اعدام محکوم شد. احتمال اجرای حکم او با واکنش مجلس و دولت کانادا روبرو شده است.

در مقدمه گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران نیز نسبت به احتمال اجرای حکم سعید ملک‌پور، یوسف ندرخانی، لقمان و زانیار مرادی ابراز نگرانی شده است.

یوسف ندرخانی، کشیش ۳۲ ساله ایرانی پیرو کلیسای انجیلی که از اسلام به مسیحیت گرویده دو سال پیش به همراه همسرش در شهر رشت بازداشت شدند. بر اساس حکم دادگاه ندرخانی متهم است به "ترک دین"، "دعوت سایر مسلمانان به مسیحیت"، "ایجاد یک کلیسای مخفی در خانه خود» و "ابراز مخالفت آشکار با اسلام".

پرونده آقای ندرخانی با فراز و نشیب‌های زیادی روبرو بوده است. اخیرا گزارش شده حکم او در ‌‌نهایت به تائید دیوان عالی کشور رسیده اما تلویزیون "پرس تی وی" در روز ٢۴ فوریه سال جاری، به نقل از مقامی از دیوان عالی کشور، تائید این حکم را تکذیب کرد.

پس از افزایش نگرانی‌ها نسبت به اجرای حکم این کشیش مسیحی، احتمال اعدام او با واکنش بسیاری از دولت‌ها و برخی از مقامات ایرانی روبرو شد. مقامات رسمی دولتهای آمریکا، بریتانیا و آلمان از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی خواسته‌اند مجازات اعدام این کشیش پیرو کلیسای انجیلی را لغو و هر چه زود‌تر او را آزاد کند.

اخیرا نیز دولت آمریکا و سازمان "همبستگی مسیحیان" در بیانیه‌های جداگانه خواستار لغو حکم اعدام این کشیش مسیحی شده‌اند.

به گفته آقای امیری مقدم: "در سال گذشته سرکوب اقلیت‌های مذهبی شدت بیشتری گرفته و تعداد بازداشت‌ها بیشتر شده است. بر اساس قانون جدید مجازات اسلامی دست قضات برای صدور احکام اعدام در این رابطه بیشتر باز شده است به ویژه با افزودن ماده ٢٢٠ این قانون."

بر اساس ماده ٢٢٠ قانون جدید مجازات اسلامی، قاضی می‌تواند در مواردی که حدود آن‌ها مشخص نشده است، طبق اصل ١۶٧ قانون اساسی عمل کند.

اصل ١۶٧ قانون اساسی تصریح می‌کند که قاضی در صورتیکه مصداق حقوقی در قانون برای صدور حکم پیدا نکند، می‌تواند به شریعت و نوشته‌های مذهبی استناد کند.

بنابراین به گفته آقای امیری مقدم: "بر اساس اصل ٢٢٠ قاضی می‌تواند با محدودیت کمتری، از احکام شرعی استفاده کند که این خطر اعدام افرادی مانند یوسف ندرخانی را بالا می‌برد."

زانیار مرادی و لقمان مرادی، دو جوان کُردی که در معرض اجرای حکم اعدام قرار گرفته‌اند، دو مورد دیگر هستند که در مقدمه گزارش سالانه اعدام نسبت به احتمال اجرای احکام آن‌ها ابراز نگرانی شده است.

در پایان گزارش سازمان حقوق بشر ایران از جامعه بین المللی خواسته شده است که با تمرکز بر روی موضوع اعدام، به صورت پایدار به جمهوری اسلامی ایران فشار آورده شود.


http://ajancirankhabar.com/index.php/news/khabar/iran/8632-annual-report-on-human-rights-676-executions-in-

۶.۱۲.۹۰

هم « صدا» با هم فریاد بر آوریم

هم « صدا» با هم فریاد بر آوریم زندانیان اعتقادی و سیاسی را آزاد کنید


محکومیت کوهیار گودرزی به ۶ سال حبس تعزیری


کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی به تحمل ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

گودرزی در دادگاه به اتهامات "تبلیغ علیه نظام" و "اجتماع و تبانی علیه نظام" به ۶ سال حبس محکوم شد.

کوهیار گودرزی که در تاریخ ۹ مردادماه بازداشت شده بود، بیش از ۶۰ روز در سلول انفرادی نگه‌داری شد و به مدت سه ماه از محل بازداشت او اطلاعی در دست نبود. به گفته خانواده این فعال حقوق بشر، وی همچنان در بند امنیتی ۲۰۹ به سر می‌برد و مسئولان امنیتی از انتقال او به بند عموم خودداری می‌کنند.

ادامه نگه‌داری کوهیار گودرزی در بند امنیتی ۲۰۹ در شرایطی صورت می‌گیرد که وی دوران بازجویی خود را پشت سر گذاشته و طبق قانون، می‌بایست به بند عمومی منتقل شود.

گودرزی هم‌اکنون هفتمین ماه بازداشت خود را در بازداشت‌گاه ۲۰۹ سپری می‌کند.

هم‌چنین پروین مخترع، مادر وی نیز که یک روز پس از بازداشت کوهیار، در کرمان دستگیر شده و از سوی دادگاه به تحمل ۲۳ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود، در دادگاه تجدیدنظر به حبس تعلیقی محکوم شد. با این وجود به علت داشتن پرونده دیگری در شعبه ۱۰۴ دادگاه عمومی کرمان، قاضی از آزادی وی خودداری کرده است.

به گفته وکیل پروین مخترع، دادگاه دیگر او با اتهام "توهین به شهدا و رهبری" قرار است روز ۷ اسفندماه برگزار شود و در صورت صدور حکم برائت، وی از زندان آزاد خواهد شد.

پروین مخترع هم‌اکنون در بند عمومی زندان کرمان نگه‌داری می‌شود.

۵.۱۲.۹۰

کشیش کلیسای اصفهان بازداشت شد
 در تداوم برخورد با اقلییت های مذهبی کشیش "کلیسای پولس" در شهر اصفهان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، " حكمت سلیمی " كشیش كلیسای رسمی پولس صبح روز چهارشنبه مورخ سوم اسفند ۱۳۹۰ در ساعت ۷ بامداد واقع در فولاد شهر اصفهان، توسط ماموران امنیتی در منزلش بازداشت شد.

ماموران امنیتی همچنین پس از بازداشت نامبرده ضمن تفتیش و بازرسی كامل خانه برخی وسائل شخصی ایشان از جمله كتاب مقدس ، كتابهای الهیاتی ، سی دی ،كامپیوتر و حتی تابلوهای بر روی دیوار منزل ایشان را نیز با خود بردند.

"حكمت سلیمی" از كشیشان فارسی زبان و رسمی كلیسای پولس وابسته به كلیسای اسقفی اصفهان در محله سنگتراش ها می باشد، نامبرده بیش از ۳۰ سال است كه ضمن گرویدن به مسیحیت تاكنون كتاب هایی نیز در زمینه تعلیمی و  الهیات مسیحی  و همچنین اشعار  از ایشان  چاپ و منتشر شده است.

با وجود گذشت دو ماه از آغاز سال جدید میلادی نیروهای امنیتی وابسته به وزارت اطلاعات در شهرهای اهواز، شیراز، تهران و اصفهان اقدام به بازداشت شهروندان مسیحی به صورت انفرادی و یا جمعی نموده اند.

۳.۱۲.۹۰

زندانیان سیاسی پاره تن مردمند!

سران جمهوری اسلامی خود را مالک جان و مال شهروندان ایران میدانند. روزی نیست که مسئولین حکومت شهروند آزادیخواهی را به اسارت درنیاورند و یا زندانی ای را زیر فشار شکنجه و آزار قرار ندهند. بکار گیری رفتارهای جنایت آمیز علیه مخالفان و اعدامهای گسترده در آشکار و پنهان که با هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در میان مردم صورت نمیگیرند، انظار جهانیان را متوجه خود نموده است. حکومت روشن تر از این نمیتوانست نشان دهد که به انسانها نگاه ابزاری دارد و کوچکترین ارزشی برای جان شهروندان کشور قائل نیست. در جمهوری اسلامی شهروندان، بویژه زندانیان سیاسی از هیچ حقی برخوردار نیستند. حتی زندانیانی که مبتلا به بیماریهای سختی گردیده اند بدون انتقال به بیمارستان و انجام درمان و نظارت های لازم پزشکی در زندان نگاه داشته میشوند. نمونه آقای کیوان صمیمی است که علی رغم بیماری سخت کبدی و باصطلاح تصویب مقامات زندان هنوز به بیمارستان انتقال نیافته است.

مکررآ خبر اعتصاب غذای زندانیان سیاسی را میشنویم که با هدف ایستادن در مقابل این فجایع تا چند قدمی مرگ رفته اند. اغلب آنها با فشار دوستان و آزادیخواهان خارج از زندان به اعتصاب غذای خود پایان داده اند. اگرچه اینگونه مقاومت ها مکررا حکومتیان را تحت فشار سیاسی قرار داده و گاه نیز تا حدی موجب تغییر رویه حکومت در برخی موارد شده، ولی شاهد آنیم که هیچ تغییر اساسی در سیاست های ضد انسانی رژیم ایجاد نکرده است. باید توجه داشت که نابودی مخالفین آرزوی مسؤلین حکومت بیداد است. زندانیان سیاسی که پاره تن مردم کشورند باید آگاه باشند که هم میهنانشان هرگز ایشان را فراموش نکرده و نخواهند کرد. مردم بدرستی از زندانیان سیاسی انتظار دارند تا آنجا که ممکن است در حفظ جان خویش بکوشند تا بتوانند همچنان پایدار و استوار همراه مردم به مبارزه برای آزادی و علیه دیکتاتوری ادامه دهند.

هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور
مهندس کامبیز قائم مقام ـ مهندس بهمن مبشری - دکتر همایون مهمنش
بیست و هفتم بهمن 1390 برابر شانزدهم فوریه 2012
info@iranazad.info
http://www.iranazad.info/

۲.۱۲.۹۰

مهسا امرآبادی روزنامه‌نگار برای بار دوم به حبس محکوم شد




مهسا امرآبادی توسط دادگاه شعبه ۲۶ انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس و به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۵ سال زندان که ۴ سال آن تعلیق و یک سال آن تعزیری است، محکوم شد.اتهامات امرآبادی عدم اعلام برائت از مهندس موسوی و کروبی؛ حضور در جلسات قرآن خانواده‌های زندانیان سیاسی، مصاحبه و نوشتن گزارش در روزنامه‌ها، دیدار با مراجع تقلید مستقل و دفاع از حقوق همسر زندانی‌اش عنوان شده است.
این روزنامه‌نگار در ۱۰ اسفند سال گذشته برای بار دوم توسط اطلاعات سپاه بازداشت و با قید وثیقه آزاد شد. امرآبادی پیش از این و در خرداد سال ۸۸ هم بازداشت و به یک سال زندان تعزیری محکوم شده بود.

مسعود باستانی همسر مهسا امرآبادی از دیگر روزنامه‌نگاران زندانی است که از تیر ماه سال ۸۸ بدون یک روز مرخصی در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد و به ۶ سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم شده است.

دستور اجرای حکم اعدام کشیش یوسف ندرخانی صادر شد




یوسف ندرخانی کشیش در بند کلیسای ایران که از دو سالقبل در زندان لاکان رشت بسر میبرد در اوئل مهرماه امسال مورد محاکمه و حکم اعدام وی به اتهام”ارتداد ملی” صادر شد.

هرچند تاکنون در هیچ یک از مقررات جزایی ایران، “ارتداد” به عنوان”جرم” تعریف نشده است، اما از ابتدای انقلاب، شماری از ایرانیان با اتهام ارتداد بازداشت، محاکمه و در برخی از موارد حتی اعدام شده‌اند.

یوسف ندرخانی، کشیش کلیسای ایران است که دوسال پیش در رشت به اتهام “ترک دین سازماندهی”، “دعوت سایر مسلمانان به مسیحیت”، “ایجاد یک کلیسای مخفی در خانه خود” و “ابراز مخالفت آشکار با اسلام” بازداشت شد. بازداشت و محاکمه‌ای که با اعتراض گسترده گروه‌های حقوق بشری و نیز تعداد زیادی از مقامات دولتی غربی مواجه شد.

 با توجه به اهمیت موضوع و اطلاع دقیق از خبری که روز گذشته در مورد صدور دستور اجرای حکم این کشیش در بند به رهسا نیوز ارسال شد گفتگویی با  اقای فیروز صادق خانجانی، یکی از کشیشان ارشد کلیسای ایران انجام دادیم که در پی می آید:

لطفا اگر از آخرین وضعیت آقای یوسف ندرخانی اطلاعی دارید بفرمایید؟

بله، متاسفانه به ما اعلام کردند که دستور اعدام کشیش ندر خانی صادر شده و هر لحظه امکان اعدام ایشان است و این خبر ما را بسیار نگران کرده است.

وضیعت کشیش ندر خانی اصلا خوب نیست چون در بند تبهکاران نگهداری میشوند و خانواده کشیش ندرخانی تحت فشار شدید روحی میباشند. از هر لحاظ میتوان گفت که نظام به کشیش ندرخانی فشار میاورد تا به قول خودشان توبه کند. در واقع الان نظام ماهیت حقیقی خود را نشان میدهد. نظام ایران الان به هیچ اصولی پایدار نیست و یک عده بنام خدا به مردم ایران ظلم میکنند و افرادی در راس نظام هستند که  اکنون کاخ نشین شدند.

شما چطور از این خبر مطلع شدید؟ آیا این خبر از طریق منبع موثقی به اطلاع شما رسیده است؟

اگر اجازه بدید عنوان نکنم ولی فقط میتونم بگویم که تیم وکالتی کشیش ندر خانی این خبر را اعلام کردند.

بنا بر اطلاع، ایشان در اخرین جلسه دادگاه به حکم ارتداد ملی محکوم به اعدام شدند از نظر شما چرا قاضی پرونده ایشان را با این اتهام محکوم کردند و حکم ارتداد دینی ندادند؟

چه فرقی میکند. اعدام، اعدام است حالا چه ملی باشد چه دینی این یک بازی است تا افکار عمومی در داخل از کشور را به این سمت سوق دهند که با موشکافی و عدالت مساله را رسیدگی کردند.

آیا این حکم به وکلای ایشان ابلاغ شده و اطلاع دارید که وکلای ایشان چه اقداماتی در جهت جلوگیری از اجرای حکم کرده اند؟

این خبر تازه به ما اعلام شده و هنوز از جزییات این خبر اطلاع دقیقی نداریم.

کلیسای ایران چه اقدامی در رابطه با جلوگیری از اجرای حکم اعدام یوسف ندرخانی انجام داده است؟ و با کدام سازمانها یا کشورها رایزنی کرده است و انها چه اقداماتی برای وارد کردن فشار بر ایران انجام داده اند؟

همه جهان از وضیعت آقای ندر خانی آگاه میباشند. تمام سازمانها حقوق بشری و حتی رهبران تراز اول دنیا اعتراض خود را نسبت به زندانی بودن آقای ندر خانی اعلام کردند و این اواخر رییس حقوق بشری پارلمان آلمان برای دیدار از کشیش یوسف به ایران آمد که متاسفانه دست خالی بازگشت.

چه درخواستی از فعالان حقوق بشر و سازمانهای حقوق بشری و نیز مسئولان حکومت جمهوری اسلامی دارید؟

 مسوولان جمهوری اسلامی بدانند که کلیسای ایران هنوز از تمام ظرفیتهای خود استفاده نکرده، اما اگر لازم باشد حتما اینکار را خواهیم کرد. مسوولان بدانند که  اگر لازم باشد چنان با تفکر متحجر و ناپاک و فرقه ای مصباح یزدی جنگ خواهیم کرد که اثری از آن در تمام دنیا باقی نماند. ما با تفکر شیعه کاری نداریم، اما تفکر حاکمیت یک تفکر فرقه ای شبیه طالبان است که باید با آن برخورد شود. این تفکر فرقه ای برای جهان امروز بسیار خطرناک است و باید جلوی این تفکر در جهان گرفته شود و تا زمانیکه این تفکر وجود دارد خواب حرام است و حرام است. تمام زندانها پر شده از آدمهای بیگناه،تمام زندنها پر شده از زندانیها سیاسی و عقیدتی، این آدمها روی  ساواک را سفید کرده اند و بنام خدا دست به هر جنایتی میزنند.

 در اخر اگر حرف و سخن خاصی دارید بفرمایید؟

ما به جمهوری اسلامی اعلام میکنیم که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست. خط قرمز ما زندانیهای ما هستند اگر کوچکترین آسیب به آنها وارد شود بدانند که از تمام ظرفیتها خود استفاده خواهیم کرد.

نظام از مسیحیان به عنوان گروگان استفاده میکند، نظام به دنبال امتیاز گیری است و از طرفی دیگر در داخل برای شکستهای سیاسی و اقتصادی خود دنبال مقصر میباشند.

منبع

۱.۱۲.۹۰

حامد همچنان به ما مي آموزد...




حامد, تو چگونه زيستن را به ما آموختي هيچ كلاس درسي در دانشگاه تاكنون اينگونه به ما درس زيستن نياموخته بود ياران را بر رخساره، آميزه اي بود از اشک و لبخند،
اشک براي پاره تني که از آنها جدا مي شد،
و لبخند براي پيماني که به آن وفا مي شد
زمين خشک و تشنه ي دشت، آن روز به خون ريخته از پيکر عاشقان بر دامانش مي باليد،
و زمان،
اثر شکوهمندي را که در حال خلق شدن بود با ثانيه ها و دقيقه هاي بي همتايش ماهرانه رسم مي کرد
تا تصوير حقيقي شرافت يک نسل، براي آيندگان مشعلي باشد و کتابي...

آنها حتي مرگ را هم شرمگين کردند و ديدم که چگونه آن روز بي آن که کسي از او نامي ببرد، شرمسار در کنج دشت شقاوت نشسته بود و مي گريست
و ملائک را ديدم که در سکوتي عميق به تماشاي آن چه در روز ازل از حقيقت انسان نمي فهميدند نشسته بودند

و در پايان،
آن گاه که غبار مصاف فرو نشست تنها يک چيز درخشان بود
سيماي حقيقي انسان، و آن بهاي گوهر آزادي که آفريدگار تنها لايق او دانست...

كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها سالروز جان باختن حامد نور محمدي، جانباخته راه آزادي را به آشنايان و خانواده گرامي اين جان باخته راه آزادي تبريک و تسليت مي گويد و برايشان آرزوي صبر و بردباري دارد.
اسفند0 9

۳۰.۱۱.۹۰

شرح شکنجه های اوین در نامه به رهبری



روح الله زم، فرزند محمدعلی زم مدیرکل سابق حوزه هنری  در نامه ای به آیت الله خامنه ای به شرح شکنجه ها و بازجویی ها زندان پرداخته است.
وی در این نامه با اشاره به روند غیرقانونی و غیرانسانی بازجویی ها که منجر به اعترافات اجباری می شود به نقش برادر حیدر مصلحی در بازجویی ها اشاره کرده و یاد آور شده است که  آن سربازجوی محترم که اکثر زندانیان سیاسی را بازجویی و مورد هتاکی قرار می داد و افراد بسیاری از او یاد می کنند اما او را نمی شناسند را من دیده ام. در روز آخر بازداشت مرا به اتاق او بردند. به صندلی چرخداری نشاندند .چشم بند از چشمان گشودند و من کله طاس او را به همراه جای مهر بر پیشانی و چشمان نیلی رویت کردم. او کسی نبود جز برادر وزیر اطلاعات شما “حیدر مصلحی” که در دولت غاصب فعلی مشغول به کار است.
روح الله زم در این نامه به چگونگی شکنجه اش پرداخته و نوشته است: ماهها در سلول انفرادی نگهداری شدم و زیر زمین نمور زندان را از زیر چشم بند خود درک کردم. در حالیکه دو دستم با دستبند به میله های فلزی روی زمین بسته شده بود ساعتها در حالت خمیده در آن مکان نگهداری شدم تا اعترافات مورد نظر بازجویان را علیه پدرم, مهدی هاشمی رفسنجانی, غلامحسین کرباسچی, سید محمد خاتمی و مهدی کروبی از من اخذ کنند. روزهای زیادی از تابستان سال ۸۸ را در سلول ۱/۵ متری بند دو الف سپاه ظلم شما گذراندم. در حالیکه مداوم روزه داشتم و صدای نماز شب هم بندی هایم را از کانال کولر سلول می شنیدم.
وی در ادامه با اشاره به هتک حرمت هایی که در زندان می شود، افزوده است: بازجوی بعدی ام نیز همان فردی بود که پیشتر از او صحبت کردم. همانی که قسم “ناموس زهرا” تکه کلامش بود. همان که بارها شاهد بود مرا با زبان روزه کتک میزدند و له می کردند. همان که با هدایت و نظر او آن بازجوی سیه چرده هتاک لاغر اندام زشت سیرت و صورت بارها و بارها کتاب قران را به سمت من پرتاب می کرد و می گفت در زمان علی نیز خوارج قران بر نیزه کردند و تو یکی از آن خوارج هستی! و همان قران همراه مرا بارها به سر و صورتم پرتاب کرد و کوبید.
وی پیش از این نیز در نامه ای به رهبری نوشته بود: من روح الله زم هستم..بارها چه در دیدارهای خصوصی و چه در دیدارهای عمومی با جنابعالی شرکت داشته ام و خاطرات زیادی از آن دیدارها برای بیان دارم که در لابلای مطالبم به آنها اشاره خواهم نمود.
در ابتدا لازم است که عرض کنم این مکاتبه از باب اصلاح نظام رهبری تحت امر شما و بیان زوایای انحراف “جمهوری” توسط حکومت شماست و نیتی جز خیر خواهی و “امر به معروف” در آن نیست.
چه اینکه بارها پای منبر بزرگان نظام این احادیث و آیات برای ما بیان میشد و ما هم فرا گرفتیم و اکنون میخواهیم در برابر “استاد” به آنها عمل کنیم و “درس شاگردی” در حضورتان پس بدهیم!
متن کامل این نامه که در صحفه ۲۵ بهمن فیس بوک منتشر شد به شرح زیر است:
حمد و سپاس خداوند رحمان و رحیم را که قدرت درک به ما عنایت فرمود , سخن تملق از ما بگرفت و چشم بینایمان داد تا بر علیه ظلم ستم پیشگان و منحرفان از آرمانها و خواست های تاریخی ملت ایران قیام به زبان نماییم و آنچه مورد رضایت حق تعالی ست را بر گفتار جاری نماییم که همانا اینکار برایمان همان سپاس خداوندگار است برای عطا فرمودن چنین نعمت بزرگی بر ما
آقای خامنه ای
ما همانند سایر اطرافیان شما میتوانستیم زبان بر چاپلوسی و تعظیم شما برگیریم .از نعمات ” سایه گسترده سلطنت شما در ایران” برخوردار شویم ,از خوان گسترده بیت المال در اختیار شما استفاده کنیم و به مانند سایر ” کرکس های حاضر بر بالین محتضر انقلاب اسلامی ” ارتزاق نماییم ,خود و حسابهای دنیایی مان را فربه از حرام نماییم و در بجا آوردن سپاس شما هفته ای یکبار بگوییم
“آیت الله خامنه ای بهترین فرد برای جانشینی خدا بر روی زمین است و شما آخرین پیامبر و فرستاده خدا بر روی زمین هستید!”
اما دریغ که گفتارو وجدانمان بر چاپلوسی حضرت شما نچرخید و لحظه ای زبانمان آرام نگرفت و آواره غربت شدیم. چه بسا از ظلم شما و سپاهیان بی خبر از خدایتان در امان بمانیم.
کنون که زمان گفتار سوم من با شما گردیده ۲۲ بهمن امسال نیز پایان یافته و جمعی به ضرب و زور بخشنامه های حکومتی و برخورداری از مزایا و مواهب حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن در آن حاضر گردیدند و به گواه حاضران در راهپیمایی , امسال کم رونق ترین راهپیمایی سالهای اخیر انقلاب را شاهد بودیم که به مدد حقه های تدوین و تصویرصدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی ایران “درهم فشرده و متکثر” به نظر می رسید.
خوبست نامه موسسه مالی اعتباری ایرانیان به تمامی کارمندان شعب خود و وعده یکروز پاداش برای شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال و حضور و غیاب کارمندان در خلال راهپیمایی را حتما بخوانید. نکات مفیدی عایدتان خواهد شد.
دفتر جنابعالی نیز به رویه سالیان پیشین , روز بعد از راهپیمایی بخاطر “حضور پرشور مردم فهیم و انقلابی ” تشکر نکرد و این سپاس را فردای ۲۵ بهمن ماه به مردم فهیم ایران ابلاغ نمود.
به گمان ما شما انتظارحضور مخالفین خود در تظاهرات سالگرد حصر غیر قانونی میر حسین موسوی و مهدی کروبی را می کشیدید و پس از آنکه برای هر یک از مخالفین خود در این تظاهرات ۲۰ چماقدار و تفنگدار گماشتید , پیام تشکر خود را ارسال کردید. اما به یک نکته مهم توجه نکردید.
نکته ای که دو سال است در تمامی تریبونهای حکومتی خود بر آن پافشاری می کنید و آن “مردن جنبش سبز مردم ایران” است. این گسیل عظیم نیرو در خیابانهای تهران و شهرستانها به ما نشان داد که جنبش اعتراضی مردم ایران به شدت زنده است و شما بسیار از حضور سبز و اعتراضی مردم ایران بر علیه دیکتاتوری خود هراسناکید و همچنان به قانون اساسی ایران پایبند نیستید و از آن حراست و پاسداری نمی نمایید.چرا که بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی که شما ملزم به پاسداری از آن هستید “تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است”.
اطمینان کافی و وافی دارم شما نیز به مانند شاه سابق ایران “صدای ملت ایران” را زمانی خواهید شنید که دیگر دیر شده است .چه آنکه او نیز به قانون اساسی مشروطه عمل ننمود و آن قانون را تبدیل به قانون اساسی مطلقه کرد و شما نیز بر صراط او استوار قدم هستید. اما یک فرق اساسی میان شاه فقید ایران و شاه فعلی ایران وجود دارد. آن فرق اینست که او برای آرام نمودن آتش خشم مردم ایران و جلوگیری از کشتار بیشتر مردم از ایران خارج شد و آینده سیاسی خود را به دست سرنوشت ملت ایران سپرد. اما شما تا ایران را مورد آماج دشمنان قرار ندهید و ایران را “ویران ” نکنید قصد واگذاری حکومت و “سپردن سرنوشت به دست ملت ایران” را ندارید. اگر تمایل دارید شما بچرخید تا ما نیز بچرخیم.حتما در آینده ای نزدیک صدای ملت ایران را خواهید شنید و ما به زودی انقلابی را که به شما امانت دادیم را از شما پس خواهیم گرفت و سرنوشت خود و شما را تعیین خواهیم کرد.
جناب سید علی خامنه ای
در نماز جمعه ۱۴ بهمن ماه گذشته منتظر راهگشایی تازه شما برای خروج از انسداد سیاسی حاکم بر ایران و تحریمهای کمر شکن بودیم. اما پس از آن خطبه به نتیجه قطعی رسیدیم که قانون اساسی فعلی با ساختار فاسد حکومتی در ایران تامین کننده منافع ملی و عزت ایران نیست و یگانه راه نجات ملی ایران از غارت و ویرانی و تجزیه احتمالی دشمنان این سرزمین همانا “ترک گفتن شما از مسند رهبری بر ایران ” است.
چه اینکه در حکومت خود چنان دشمن تراشی نموده اید که حکومتهایی که با ملت ایران مشکل حادی نداشتند و در زمان ریاست جمهوری جناب خاتمی برای ایشان فرش قرمز پهن می کردند اکنون کمر به قتل ملت ایران بسته اند و اینها همگی از برکات رهبری فرزانه بنام سید علی حسینی خامنه ای است.
لطفا ترتیبی اتخاذ فرمایید تا ملت ایران دیگر از برکات رهبری داهیانه شما بهره مند نگردند.
قطعا در صورت انجام این لطف بزرگ , سایه جنگ و تورم دهشتناک از سر ملت ایران رخت بر بسته و سیستم حکومتی دیگری شایسته نام ایران و ایرانی جایگزین شما و حکومتتان می گردد.
نا گفته نگذاریم که اگر رهبری پیامبر گونه شما بر ملت ایران ادامه یابد در دهه های فجر آینده شعار “مرگ بر جهان” توسط حاضرین داده شده و شرکت ایرانسل که سهامدار عمده آن “مجتبی خامنه ای” فرزند خلف شماست شارژ صد درصد رایگان را به حاضرین در جمعیت اعطا می نماید
در خبر ها خواندم که:
آیت الله سیستانی در پاسخ به جناب مسیح مهاجری گفته است که “من در قضایای ایران دخالت نکرده و نخواهم کرد.قضایای ایران یک سر مهندس دارد و تمامی امور به روال خود در حال انجام است”.بسیار فکر کردم که این سر مهندس چه کسی میتواند باشد؟
نقش شما را در امور ایران بیشتر از نقش یک “مهندس” نیافتم و دریافتم سر مهندس اصلی به زعم من “انگلستان”است تا شما.برای بیان خود دلیل دارم. چه اینکه به خوبی “پروژه اندلسی سازی ایران” به دست شخص شخیص شما در حال اجراست و قطعا بسیاری از مردم ایران در حکومت احتمالی بعدی به پیوند دین و سیاست نظر مساعدی نخواهند داشت.
حتما نامه دکتر “مهدی خزعلی” را که به فرزند آیت الله العظمی منتظری نگاشته خوانده اید. نزدیک به ۴۰ روز است که در اعتصاب غذا به سر می برد و نزدیک است به مانند “شهید هدی صابر” بدست عمالان دژخیم شما به شهادت برسد.میدانم که او استخوانی ست بر لای زخم شما. قصد حتمی آنست که او را به شهادت برسانند تا شما از دست او خلاص شوید. به فضل الهی او زنده خواهد ماند و همچنان خاری خواهد بود در چشم دشمنان عزت و شرف ملت ایران
من قصد دارم همانگونه که وعده نمودم از شکنجه ها و روند اعتراف گیری در بند الف زندان پهناور اوین بواسطه اعمال شنیع ارتکابی بازجویان شما سخن بگویم. البته بسیاری از افراد هم نظر با بنده از روند عبث نامه نگاری با شما سخن می گویند و حکومت شما را غیر قابل اصلاح می دانند. اما من بنا دارم تا رسیدن به حصول نتیجه به شما نامه بنویسم تا قطعات پازل پیچیده حکومت تزویر شما بر مردم ایران کامل شود. شاید مورد رضای حق تعالی قرار گیرد .
من به همراه تعداد بسیاری از سیاسیون و افراد سرشناس درست چند روز پس از قرائت “خطبه خون شما ” در نماز جمعه تهران در سال ۱۳۸۸ بازداشت شدیم و به بند الف زندان اوین منتقل گردیدیم. دستگیری من در انتهای خیابان پیروزی تهران و طی یک قرار ملاقات تلفنی رخ داد و با کشیدن سلاح و محاصره خیابانی همراه بود. همانطور که بهزاد نبوی دستگیر شد و بسیاری دیگر. در اثنای انتقال به اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفتم در حالیکه چشم بند بر چشم و دستبند در دست داشتم مورد انواع توهین ها و فحاشی های ناموسی لایق دستگیر کنندگان و فرماندهانشان قرار گرفتم.
ماهها در سلول انفرادی نگهداری شدم و زیر زمین نمور زندان را از زیر چشم بند خود درک کردم. در حالیکه دو دستم با دستبند به میله های فلزی روی زمین بسته شده بود ساعتها در حالت خمیده در آن مکان نگهداری شدم تا اعترافات مورد نظر بازجویان را علیه پدرم, مهدی هاشمی رفسنجانی, غلامحسین کرباسچی, سید محمد خاتمی و مهدی کروبی از من اخذ کنند. روزهای زیادی از تابستان سال ۸۸ را در سلول ۱/۵ متری بند دو الف سپاه ظلم شما گذراندم. در حالیکه مداوم روزه داشتم و صدای نماز شب هم بندی هایم را از کانال کولر سلول می شنیدم.
مناجاتهای شبانه در آن شرایط تنها امید ما بود برای نظر کردن به وجه الله و گذر از ظلم سنگین شما. همانطور که “الا لعنت الله علی القوم الظالمین” نجوای زیر لبمان بود
سر بازجوی من فردی بود با لهجه شیرین اصفهانی که بوسیله پنج بازجوی زیر دست خود روند کارشناسی پرونده های دستگیر شدگان سیاسی را بر عهده داشت. این فرد بازجوی بسیاری از افراد است که ظلم مضاعفی به آنها رفته است. نام او را در اواسط همین نامه فاش خواهم کرد.
این فرد عامل اعترافات دروغ بسیاری از متهمان در “دادگاههای فرمایشی”برگزار شده آن زمان بود. او بسیار مرا تحت فشار قرار داد تا بر علیه دو شخص مطرح سیاسی اعترافات کذایی را انجام دهم.بازجویی در آن بند با دلهره و اضطراب و عدم درک گذر سریع زمان همراه است. چنانکه بسیاری از روزها از ساعت ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب در اتاق بازجویی بودم و به گذر سریع زمان در روند بازجویی توجه نمی کردم. تک تک بازجویان من مسئولیتی نا همگون داشتند.
یکی به شدت کتک میزد.بطوریکه بارها از پشت سر با ضربات متعدد لگد به دیوار مقابل پرتاب میشدم.سهولت اینکار زمانی بیشتر میشود که من را مقابل دیوار با چشم بند می نشاندند.طبیعتا در این حالت رو به دیوار بودم و به محض اینکه جمله ای مطابق نظر بازجویان ادا و نوشته نمی شد از ناحیه پشت سر چندین نفر حمله کرده و مرا به زمین و دیوار پرتاب کرده و اینکار چندین بار در طول روز انجام میشد.
بازجوی دیگر فقط و فقط الفاظ رکیک و ناموسی را بکار میبرد. او لاغر بود و دراز. این دو مکمل یکدیگر بودند.
بازجوی بعدی مامور دادن برگه هایی بود که در آنها مطالب مربوطه را به کذا نوشته بود و من باید آنها را همانگونه که هست در برگه های بازجویی می نوشتم ومنقوش به اثر انگشت می کردم. اگر کلمه ای کم یا زیاد میشد آن دو نفر دیگر به شدت مرا مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
بازجوی بعدی که هیکل گنده ای هم داشت مامور جریحه دار کردن عواطف و احساسات بود. او مدام دلتنگی تنها دخترم بخاطر دوری از من را یاداور میشد و اینکه در شنودهای تلفنی دخترم مدام گریه میکند و بهانه پدرش را می گیرد. او می گفت آنچه را که باید بگویی بگو تا ازاین مهلکه رهایی یابی و دخترت را ملاقات کنی. آخر از شما چه پنهان دختر من در زمان دستگیری ام هفت سال بیشتر نداشت و مسئولیت او را در نبود مادرش , من و خانواده ام بر عهده داشتیم.
بازجوی بعدی ام نیز همان فردی بود که پیشتر از او صحبت کردم. همانی که قسم “ناموس زهرا” تکه کلامش بود. همان که بارها شاهد بود مرا با زبان روزه کتک میزدند و له می کردند. همان که با هدایت و نظر او آن بازجوی سیه چرده هتاک لاغر اندام زشت سیرت و صورت بارها و بارها کتاب قران را به سمت من پرتاب می کرد و می گفت در زمان علی نیز خوارج قران بر نیزه کردند و تو یکی از آن خوارج هستی! و همان قران همراه مرا بارها به سر و صورتم پرتاب کرد و کوبید.
آن سربازجوی محترم که اکثر زندانیان سیاسی را بازجویی و مورد هتاکی قرار می داد و افراد بسیاری از او یاد میکنند اما او را نمی شناسند را من دیده ام. در روز آخر بازداشت مرا به اتاق او بردند. به صندلی چرخداری نشاندند .چشم بند از چشمان گشودند و من کله طاس او را به همراه جای مهر بر پیشانی و چشمان نیلی رویت نمودم. او کسی نبود جز برادر وزیر اطلاعات شما “حیدر مصلحی” که در دولت غاصب فعلی مشغول به کار است.
من نام او را نمی دانستم. اما توسط یکی از دوستان خود در اطلاعات سپاه پاسداران نامش برایم افشا شد و آن فرد که نام و رسمش محفوظ است او را به من معرفی نمود. او از من خواست که به محض آزاد شدن در کنار “مهدی هاشمی رفسنجانی “قرار بگیرم و او را تا لحظه دستگیری تنها نگذارم. به عبارت دیگر اینکه جاسوسی کنم!!! بارها و بارها همین شخص از من خواست که اطلاعات بعضا دروغی را که از وی داشتند از زبان من منتشر کنند و قرار بود مرا به همان دادگاه کذایی و فرمایشی حکومت به ریاست صلواتی برده و مطالبی را که از زبان حمزه کرمی بیان شد از زبان من منتشر نمایند. همچنین پس از آزادی سه بار مرا به زندان اوین احضار نمود و طی بازجوییهای چندین ساعته مجددا از من درخواست کرد تا مطلبی قریب به این مضمون بنویسم که “غلامحسین کرباسچی” را بارها در اماکن مختلف دیده ام که با سلاح تردد می کند تا او این نوشته و اقرار مرا به همراه امضاء و اثر انگشتم جلوی قاضی محمد زاده (قاضی ویژه مستقر در مجتمع مفاسد اقتصادی فعلی) و قاضی مخصوص بند حفاظت و اطلاعات سپاه در اوین در آن دوران بگذارد تا حکم دستگیری کرباسچی را بگیرند و او را به اوین بیاورند.قسم به خدای احد و واحد که در آن لحظه میعاد گاه قیامت را در برابر چشمان خود دیدم و از آن اعترافات سنگین و دروغ امتناع نمودم . چه اینکه تهدید به دستگیری مجدد و نگهداری طولانی مدت در انفرادی بند الف و شکنجه نیز شدم. اما شرافت و وجدانم را در آن لحظات هجوم سهمگین بر زیر پای ننهادم
جناب آقای خامنه ای
بارها در زمان بازجوییهای مکرر و طولانی مدت خود صدای آه و ناله و فغان ناشی از ضرب و شتم زندانیان را شنیدم. در یک مورد که در اتاق جنبی بازجویی خودم روی داد فرد مضروب را از صدای ناله اش شناختم. سر بازجوی من (مصلحی)به همراه دو نفر دیگر مشغول (کارشناسی) بازجویی از من بود که فردی وارد شد و قضیه ای را زیر گوش او زمزمه نمود. مرا با تعداد زیادی سوال و یکصد برگه بازجویی تنها گذاردند و به اتاق کناری ام رفتند.
من صدای پنج نفر را شنیدم که فردی را به شدت کتک زدند که اعتراف کند به داشتن سلاح کمری.
آن فرد را شناختم و پس از بازگشت سر بازجو و تیم همراه از او تاییدیه نامش را گرفتنم و او با اکراه پاسخ داد.او کسی نبود جز عیسی فریدی. مدیر عامل صندوق بازنشستگی شرکت نفت در دولت اصلاحات. جهادگر سابق. فعال در دولتهای میر حسین موسوی هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی. جرمی که منجر به دستگیری او شد در اختیار نهادن دفترش در انتخابات ۸۴ به ستاد هاشمی بود. برای آن کار (جرم) دستگیر شد و زیر فشار سهمگین شکنجه های بازجویان مجبور به اعتراف برای در اختیار داشتن سلاح کمری شد و اکنون در حال گذران دوران طولانی حبس خود است.
حتما شما در جریان پروژه آن روزهای سپاه پاسداران برای دستگیر شدگان بودید؟ همانطور که برنامه ریزی کرده بودید قرار بود اینطور القاء شود که کسانی که جزو نزدیکان میر حسین موسوی, مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی بودند همگی قصد انجام کودتا و قیام مسلحانه بر علیه شما را داشتند و قرار بود هاشمی رفسنجانی و فرزندش “مهدی” در معرض اتهامی قرار گیرند که آن “تجهیز افراد به سلاح برای قیام علیه حکومت و شخص شما” بود.
تمامی روند اعتراف گیری نیز بر اساس ارتباط دستگیر شدگان با مجاهدین خلق, افراد سلطنت طلب و درنهایت هاشمی رفسنجانی و میر حسین موسوی بود و نامها نیز برای آنان فرقی نمی کرد. متاسفانه بسیاری به دام این توطئه شنیع شما و سپاهیان ظالم شما افتادند.
هرگز فراموش نمی کنم که در یکی از اوقات محدود هواخوری(ده دقیقه در صبح) با سعید ملک زاده صحبت کردم.
به زعم سربازجویم من باهوش ترین فرد و در عین حال زیرک ترین و به اصطلاح “شیطون ترین” زندانی حاضر در میان جمع زندانیان آن زمان بودم.
با همان زیرکی ام با او سخن گفتم. همانطور که می دانید حکم اعدام او اکنون به اجرای احکام فرستاده شده و در انتظار اعدام است. ریش هایش سفید شده بود. تحت شدید ترین فشارها برای اعتراف به بازجویی بود. خود را بنام سعید به من معرفی کرد. در مردادماه ۸۸ در گرمای سوزان و روزهای طولانی سال پانزدهمین ماه انفرادی خود را در بند الف سپاه ظالم شما می گذرانید و به من گفت تحت شدید ترین فشارها و انواع شکنجه ها برای اقرار به جاسوسی است.
او همچنان پر روحیه در زمان هواخوری به نرمش و ورزش می پرداخت. می دوید و سعی به بازسازی روحیه خود داشت.اما اکنون عکسش را در سایتهای مختلف میبینم که بالاخره به آنچه می خواستند اعتراف کرد و به اعدام محکوم شد.
خدا قسمتتان کند که دو سال در انفرادی بمانید تا به گناه ناکرده خود نیز اعتراف کنید.
فردی را می شناسم که در زمان ورود به زندان بالای صدوچهل کیلوگرم وزن داشت. نامش محفوظ است. چون اکنون در چنگال شما گرفتار است.
پس از آزادی برای پیگیری روند پرونده ام به دادگاه انقلاب رفتم.او را دیدم که با قامتی نحیف در برابرم ایستاده و مرا نظاره می کند. به او گفتم حاجی! چی شد؟ چرا اینقدر لاغر شدی؟چه بر سرت آورده اند؟ گفت روح الله؟ اگر تو را نیز به مانند من روزی یکبار در مقعدت شوک الکترونیکی وصل می کردند چیزی جز استخوان از تو نمی ماند. او در دوران شهید رجایی و میر حسین موسوی یکی از معتمدین آن بزرگواران بود. صدای مناجاتهای شبانه اش گوشم را هنوز نوازش میکند. ده ماه در سال در گرمای بالای پنجاه درجه یکی از شهرهای کشور روزه نگه می داشت.در سلولش مدام روزه بود. او همان کسی بود که بنا به نظر تمامی دوستان نزدیکش مرجع تقلیدی بنام علی خامنه ای داشت. تمامی دوستانش می دانستند که نزد او از علی خامنه ای باید با عبارت “آقا” استفاده کنند و اگر نمی کردند خشمگین می شد و آن فرد را بطرز وحشتناکی کتک می زد.
او در زندان سپاه فاسد شما شکنجه شد و گوشت تنش روزی یکبار بوسیله تماس شوک الکتریکی با مقعد ریخت و ۸۰ کیلو کاهش وزن پیدا کرد. نیز در این مقال نمی گویم که در دیدار ما سهم شما از بیان این مطالب چه بود که قدما گفته اند :”عاقلان را به اشاره
وای بر من.
وای بر ما.
وای بر شما.
وای بر همه .
شما همچنان رهبری دولت و حکومتی فاسد , خونریز, جنایتکار را بر عهده دارید . برای تمامی صفات واجد شرایط شما که نام بردم مصداق و نمونه های عینی را بر می شمارم که بر صحت مدعای من اطمینان حاصل کنید از جنایتهای سعید مرتضوی در زندان اوین, تعیین حکم زندانیان توسط بازجوها و ماشین امضاء بودن قضات, از هنگامه شهیدی, از شهیده ندا آقا سلطان, از سید مصطفی تاج زاده و …حرفهای ناگفته ای دارم که در مجال خود خواهم گفت.
ما را به پاسخگویی شما امیدی نیست.
اما این عدم پاسخگویی استدلالی منطقی و الهی برای بیان ناگفته ها نیست.
بسیار خوبست که شما بر پاسخگو نبودنتان اصرار دارید. چون نا گفته ها بیشتر و بیشتر بیان خواهد شد و همگان خواهند فهمید چه کلاه گشادی بر سر مردم ایران رفته است با چنین رهبر خردمند و فرزانه ای
(هر آیینه من آرزو مند لقای خدایم , و به پاداش نیک او در انتظار و امید , اما تاسفم از اینست که حکومت این امت بدست بی خردان و تبهکاران افتد و مال خدا را در بین خود دست بدست کنند و عباد حق را به بردگی گیرند و با شایستگان به جنگ بر خیزند و فاسدان را همدست خود نمایند)…نهج البلاغه نامه ۶۲