جستجوی این وبلاگ

۱۳.۲.۹۱

کالبد شکافی پرونده محمد پورعبدالله، شکنجه و سه سال بازداشت غیر قانونی / محمد مصطفایی


 

آنچه از نظر گرامیتان خواهد گذشت قسمتی از دفاعیات اینجانب از محمد پورعبدالله و نیز پاره ای از بی عدالتی ها و زجرها و شکنجه هایی است که بر محمد پورعبدالله در طول سه سال گذشته رفت. نگهداری در سلول انفرادی، شکنجه های فیزیکی و روحی و روانی، سلب حق ملاقات خانواده و وکیل و …. از جمله بی عدالتی هایی است که بر یک دانشجوی عاشق وطن رفت.
"اینجانب کلیه اتهامات وارده را رد می کنم.فعالیت های من در محدوده دانشگاه و با توجه به قوانین و ضوابط دانشگاه و آئین نامه انضباطی نشریات بوده است.اینجانب هیچ کس را بر علیه نظام جمهوری اسلامی تحریک نکرده و هیچ گونه تبلیغی علیه نظام یا اقدامی علیه امنیت کشور نکرده ام.اینجانب به هیچ وجه از گروه های مخالف نظام دفاع نکرده ام."
اظهارات فوق نوشته های آقای محمد پور عبدالله است. بعد از اینکه چهار ماه در بازداشت غیر قانونی بدون مرخصی به سر می برد، وکالت وی را پذیرفتم. در تاریخ ۲۵/۱۰/۱۳۸۶ ایشان تمام اتهام های خود را رد می کند.
علی الاصول و بر طبق مقررات آیین دادرسی کیفری،نمی توان کسی را دستگیر و بازداشت کرد،مگر آنکه دلایل و مدارک متقن و مبرهن بر مجرمیت وی وجود داشته باشد.محمد پورعبدالله در تاریخ ۲۴/۱۰/۱۳۸۶ دستگیر و در همان زمان بدون آنکه امکان دفاع از خود را داشته باشد،با قرار بازداشت  موقت راهی  زندان می شود.تا بنا به یکی از گزارشهای وزارت محترم اطلاعات تخلیه اطلاعاتی گردد.
لطفاً به قسمت اخیر گزارشمورخ ۱۷/۱/۱۳۸۸ وزارت اطلاعات توجه بفرمایید:
"با توجه به مراتب فوق ،خواهشمند است در صورت موافقت دستور فرمایید به منظور ادامه تحقیقات و تکمیل پرونده، متهم از زندان قزلحصار به زندان اوین بند امنیتی 209 منتقل و جهت تخلیه کامل جدای از سایر متهمین در اختیار این اداره کل قرار گیرد."
از کلمه، تخلیه کامل چه برداشتی می توان، به غیر از اعمال شکنجه برای اخذ اقرار به دست آورد.
در این پرونده هیچگونه دلیل محکمه پسندی که دلالت بر توجه به اتهام به محمد وجود نداشت، اما دستگاه امنیتی به محض بازداشت محمد وی را به اتهامهای واهی و بی اساس:
۱-اقدام علیه امنیت کشور
۲-فعالیت تبلیغی علیه نظام
۳-عضویت در گروه های مخالف نظام بازجویی می کنند.
در مرحله بازجویی آقای پورعبدالله، تحت شکنجه های روحی و روانی سختی قرار می گیرد. مدتهای مدیدی او را از ارتباط با خارج از زندان محروم می کنند و در سلول انفرادی نگهداری می نمایند.
آنچه در پرونده وجود داشته است،اندک اقاریر و اظهاراتی است که محمد در مرحله بازجویی(تحقیقات مقدماتی) به خصوص هنگام حبس ،تحت فشار روحی و روانی قرار دادن وی و همچنین حبس در سلول انفرادی بیان نموده است.که بدیهی است به هیچ عنوان قابلیت استناد به عنوان  ادله اثبات اتهامات وارده را نداشته است.
با مشقت فراوان توانستم پرونده محمد را در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب مطالعه کنم. بعد از مطالعه پرونده نامه ای به قاضی رسیدگی کننده به پرونده نوشتم و بیان داشتم:
متاسفانه با مطالعه این پرونده و چند  پرونده امنیتی که داشتم  به این نتیجه رسیدم که  بخشی از دستگاه قضایی کشورمان فاقد استقلال بوده و مرجع قضایی به خصوص آنانی که در مسند قضا قرار دارند(اعم از دادیار و بازپرس) مستقل نبوده و بیش تر دستورات مراجع اجرایی را مورد نظر و لحاظ قرار می دهند.اگر به دقت پرونده اتهامی محمد، مطالعه گردد،خواهیم دید که وزارت اطلاعات در گزارشهای متعدد خود مرجع قضایی را راهنمایی و ارشاد می نماید تا مطابق میل و خواسته آنان دستور و تصمیمی اتخاذ گردد. اگر وزارت اطلاعات درخواست حبس فردی در انفرادی را می نماید، همین درخواست مورد اجابت قرار می گیرد و اگر این وزارت درخواست دستگیری، تفتیش منزل و یا صدور قرار بازداشت موقت را می نماید.خواسته ها توسط مرجع قضایی محقق می گردد و مهمتر اینکه این وزارتخانه تقاضای مجازات، تعلیق، تخفیف یا تشدید مجازات را نیز می نماید که در ذیل نمونه هایی از آنها به نظر گرامیتان می رسد:
گزارش مورخ ۱۷/۱/۱۳۸۸:"...با توجه به مراتب فوق خواهشمند است در صورت موافقت دستور فرمایی به منظور ادامه تحقیقات و تکمیل پرونده،متهم از زندان قزلحصار به زندان اوین بند امنیتی ۲۰۹ منتقل و جهت تخلیه کامل جدای از سایر متهمین در اختیار این اداره کل قرار گیرد."
-گزارش مورخ ۲۶/۱۱/۱۳۸۷: اداره کل حقوقی وزارت اطلاعات درخواست می نماید تا محمد ۳۰ روز جدای از سایر متهمین نگهداری شود.
-در گزارش دیگری مرقوم شده است:"تجربه گذشته در  پرونده متهمین پیمان و بهروز...آنها با وثیقه اجاره ای موفق به فرار از عدالت گردیده اند.پیشنهاد می گردد جلسه دادگاه نامبرده زودتر تشکیل و تا آن موعد مشخص در زندان بماند."
-قسمتی از گزارش مورخ ۵/۲/۱۳۸۸:" با توجه به مراتب فوق و احتمال فرار از کشور خواهشمند است مقرر فرمایید تا تشکیل دادگاه نامبرده در بازداشت نگهداری شود."
-و در بند ۱۴ همین گزارش آمده است که:"تخفیف در جرم نامبرده بی اثر ارزیابی می گردد و نوعی ترس از مجامع بیرونی و خارجی را در اذهان ایشان جلوه خواهد داد."
حال سوال اینجاست که آیا مرجع اجرایی یا انتظامی،می تواند به قاضی دادگستری تعیین تکلیف کند؟آیا در شان قاضی است که بر خواسته های این مراجع که اکثراً غیر قانونی،واهی و بی اساس هستند جامه عمل بپوشاند؟آیا اینگونه رفتار کردن باعث مخدوش شدن استقلال قاضی نیست؟
به هر تقدیرخواسته های اداره کل حقوقی قضایی وزارت اطلاعات حکایت از آن دارد که نوعی اقتدار سالاری و قدرت نمایی در این سیستم حاکم است و باعث می شود ذهن هر فردی که یک بار- حتی گذرا- پرونده محمد را مطالعه می نماید به این سمت و سو سوق داده شود.در این پرونده به دلیل چشم پوشی نهادهای امنیتی از مقررات جاری و حقوق متهم اقرارهایی اخذ شده که تمام آنها،بر اساس وارد کردن فشارهای روحی و روانی بوده است.به این جهت است که برای تخلیه کامل موکل،وزارت اطلاعات خواهان بازداشت وی در سلول انفرادی بوده است که این عمل نه تنها بر خلاف قانون است،بلکه  باعث ابطال تمام اقاریر و صورتجلسات تنظیمی و گزارش وزارت اطلاعات می گردد که می بایست از جمله ادله اثبات دعوی خارج گردد.وگرنه عدالت مخدوش و حکمی که بر این اساس صادر می گردد نا عادلانه و برخلاف کرامت انسانی است.
اگر واقعاً در این پرونده محمد تحت فشارهای روحی و روانی و حتی جسمی اقرار نمی کرد آیا لازم بود در صفحه 47 پرونده از وی در مورد نوع رفتار در طول بازداشت وی سوال شود و وی پاسخ دهد که:"پس از بازداشت شدن در سال 86 و انتقال به بند ۲۰۹، در بازداشتگاه شرایط بیسار خوبی داشتیم و به هیچ وجه توهین و بی احترامی به ما نشد و همچنین همواره مورد خوش رفتاری کارشناسان قرار می گرفتیم"؟؟؟!!!!
کیفر خواست صادره علیه محمد نشان از انتساب سه اتهام به وی دارد:
۱- اجتماع و تبانی و به قصد بر هم زدن امنیت کشور
۲- فعالیت تبلیغی علیه نظام
۳- عضویت در گروههای مخالف نظام
اولاً – کیفر خواست را نمی توان به صورت کلی تهیه و تنظیم نمود. کیفر خواست می بایست مستند و مستدل بوده تا متهم بتواند از خود به نحو عادلانه ای دفاع کند. در صورتی که صرفاً اتهامات را ذکر و دلایل آن را که اعم باشد از اقرار متهم یا گزارش مامورین نیروی انتظامی یا اطلاعاتی اعلام کنیم، خود را از انجام وظیفه و تکلیف قانونی مبرا نموده و با این وصف نمی توانیم به درستی عدالت را اجرا نماییم. بنابراین لازم و ضروری است تا عناصر سه گانه تکمیل کننده جرم(مادی، معنوی وقانونی)به صورت مشروح، توسط دادستان یا معاون وی در دادسرای ویژه امنیت مشحص می گردید.
ثانیاً – محمد پورعبدالله در زمان دستگیری و آخرین دفاع خود منکر هر گونه عمل بر خلاف قانون شده و اقراری مبنی بر اینکه ایشان علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تبلیغ نموده یا به قصد بر هم زدن امنیت کشور اجتماع و تبانی کرده یا عضو گروههای معاند نظام بوده است وجود ندارد و آنچه هست را نمی توان قابل پذیرش و ترتیب اثر قرار داد. لذا چون محمد صرفاً به دنبال مطالعه کتابهای فلسفی یا داشتن عقاید جریانهای دیگر بوده است را نمی توان جرم به حساب آورد و وی را به ناحق محکوم نمود.
پورعبدالله صراحتاً در بخشهایی از پرونده اعلام نموده است که هیچ عضویتی در هیچ حزبی نداشته و فقط با اندیشه های آنان آشنا شده است. متاسفانه مامورین وزارت اطلاعات مواردی را در گزارش خود ذکر کرده اند که جای تامل دارد.
به عنوان مثال:
الف) ادعا شده است که پورعبدالله عضویت در حزب معاند را داشته است. در حالی که وی شدیداً منکر این ادعا بوده و اعلام داشته که با هیچ گروهی ارتباط نداشته و نام مستعاری نیز نداشته است و دلیلی نیز در این خصوص در پرونده موجود نمی باشد که بتوان بر آن تکیه کرد.
ب) ادعا شده است که پورعبدالله فعالیت در تشکل غیرقانونی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب با نام اختصاری ( داب) داشته است. در حالیکه باز هم وی منکر این ادعا بوده و شدیداً تکذیب می نماید. حال آنکه به خوبی می دانید نمی توان آشنایی با تفکرات یک حزب یا گروه را از موارد فعالیت به شمار آورد.
ج) ادعا شده است که پورعبدالله جلسات مطالعاتی کتاب کاپیتال را در دانشگاه تهران راه اندازی نموده، که هدف وی ترویج تفکرات چپ مارکسیستی است. و حال سوال می شود که آیا بحث کردن پیرامون کتابی که انتشار آن با مجوز وزارت ارشاد بوده است را می توان جرم به حساب آورد و به همین دلیل اتهامی را به فردی وارد نمود؟ و همچنین مسلم است که نمی توان طراحی و یا تلاش برای راه اندازی نشریه یا سایتی را دلیل بر مجرمیت فردی به حساب آورد.
د) متاسفانه در گزارش وزارت اطلاعات به کذب آمده است که علت و انگیزه ارتکاب جرم توسط متهم ضدیت با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است. (بند ۹ گزارش مورخ ۵/۲/۱۳۸۸) که لازم است توضیحاتی در این خصوص ارائه گردد.
اول آنکه – پورعبدالله در جایی که هیچگونه فشاری بر وی تحمیل نشده است صراحتاً پایبندی خود را به نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است. و در ملاقات با وی به این نتیجه رسیده ام که تمام اتهامات وارده به وی بی اساس و بی پایه بوده و پورعبدالله جوانی است عاشق میهن و وطن خود.
دوم آنکه – چرا باید برای محکوم نمودن یک بی گناه متوسل به اکاذیبی شویم که حتی شنیدن آنها برای افراد غیر قابل تحمل است؟ چرا باید جوانان این مرز و بوم را متهم به ضدیت با نظام جمهوری اسلامی ایران کنیم؟ در حالیکه می بایست به جوانان انگیزه عشق به این نظام را بیافزاییم و آنها را امیدوار به ماندن کنیم. نه آنکه به ناروا بگوییم متهم قصد فرار از کشور را دارد. آیا این درست است که جوانان این مرز و بوم که به خاک ایران تعلق دارند ناامید از ماندن در سرزمین مادری خود شوند؟ و آیا این صحیح است که این جوانان را در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دهیم؟
به خدا سوگند می خورم روشی که پیش گرفته شده است به بیراهه می رود و این روش با اصل عدالت و انصاف مغایرت آشکار دارد و بر آن قاضی  است تا بدور از هرگونه جانبداری به این واقعیت بیاندیشد که جوانان آینده سازان این کشورند و باید برای آنها ارزش قائل شد نه اینکه با دستگیری، بازداشت، بازجویی های غیر قانونی ارزش و شخصیت آنها را زیر پا قرار دهیم.
ه) در یک قسمت از گزارش مامورین اطلاعات ذکر شده است که پورعبدالله برای اجرای اعمال ضد انقلابی خود مبلغ ده میلیون تومان از خانم ژاله گرفته است (بند ۱۱/۴ گزارش) و در بند ۱۲ گزارش اعلام نموده که در خصوص منافع مالی و میزان آن سندی موجود نمی باشد. پورعبدالله نیز منکر دریافت هرگونه وجهی شده است و در قسمت دیگری از گزارش می خوانیم که پورعبدالله قصد آلوده نمودن فضای علم و دانش را داشته است و لب تاب وی مملو از نشریات و مقالات چپ مارکسیستی است. در حالی که تمام موارد یاد شده صرفاً جهت به کرسی نشاندن اتهام است . آیا وجود چند مقاله یا نوشتن چند مقاله که بیشتر آنها در دفاع از حقوق بشر بوده یا عقاید یک گروه یا حزب را نمایان می سازد را می توان از جمله دلایل اثبات جرمی دانست؟ و یا در زمره عناصر مادی جرم به حساب آورد که در واقع جرم محسوب نمی شود؟
متاسفانه عملکرد بازپرس پرونده به گونه ای بوده است که قاضی محترم شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب در مقام رسیدگی به اعتراض پورعبدالله بر قرار بازداشت موقت خطاب به بازپرس چنین می نگارد:
".... ظاهراً اصل لایتغیر است که همیشه عده ای باید تاوان ندانم کاری و سهل انگاری دیگران پس بدهند و بدتر از آن اینکه شخص ندانم بکار به انحاء مختلف و توسل به ابزار گوناگون بخواهد عمل ناصواب خود را با مقصر جلوه دادن دیگران توجیه نماید. در مانحن فیه آقای بازپرس شعبه دوم امنیت که هویت ایشان را به لحاظ عدم ذکر در کنار و سمت امضا ایشان نمی دانم و شاید این هم از موارد امنیتی است! در مرقوم یا بهتر بگویم توجیه نامه مورخ 13/1/88 قلم فرسایی کرده و مواردی را از باب انتقاد به اینجانب ذکر کرده اند که پاسخ آن به شرح ذیل است. و قاضی محترم شعبه در بند یک پاسخ خود، مرقوم می نماید که:
" نمی دانم این همکار محترم چند سال سابقه کار قضایی دارد که اینطور از موضع قدرت و فردی که همه چیز را می داند و می فهمد صحبت کرده است و شاید هم با پسوند کلمه امنیت به ایشان این احساس دست داده است که باید از ایشان سوال کرد واقعاً به جهت تضییع حقوق متهم نگران و دل می سوزانند و ایراداتی که از طرف این شعبه گرفته شده و به جا هم بوده، موجب اطاله دادرسی را فراهم کرده است. به چه علت در قرار بازداشت موقت اصداری مورخ ۲۴/۱۱/۱۳۸۷ (صفحه ۴۲) کاملاً حقوق متهم را برایش توجیه نکرده اید که حق قانونی وی است که نسبت به قرار صادره و در مدت قانونی اعتراض کند و صرفاً امضای وی اخذ شده و در کنار کلمه اعتراض، تصریح نشده که بالاخره متهم نسبت به قرار صادره اعتراض دارد یا خیر که اگر این کار انجام و متهم به معنای واقعی، حقوق قانونی وی برایش تفهیم می شد به احتمال قریب به یقین در همان تاریخ به قرار صادره اعتراض می کرد و پرونده در همان زمان به جهت اعتراض متهم به دادگاه ارسال می شد. که چه بسا مورد قبول هم واقع می شد نه اینکه بعد از گذشت قریب به دو ماه و نیم بعد، پرونده آنهم به صورت ناقص به دادگاه ارسال شود.( که البته از نظر اینجانب این عمل تخلف انتظامی است.)
به نظر می رسد با این وصف دیگر نیازی به توضیح در خصوص تضییع حقوق پورعبدالله ضرورتی نداشته باشد.
لازم له توضیح است که در این پرونده آقای سبحانی بازپرس و آقای حیدری فر که در حال حاضر تحت تعقیب کیفری هستند دادیار اظهار نظر بوده اند.
مطابقت مختصر مواد قانونی مورد استناد دادسرا با محتویات پرونده:
۱-ماده ۴۹۹ قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: "هر کس در یکی از دسته ها یا جمعیت های مذکور در ماده ۴۹۸ عضویت یابد به سه ماه تا ۵ سال حبس محکوم می گردد. مگر آنکه ثابت گردد از اهداف آن بی اطلاع بوده است."
مراد و منظور از عضویت ،قبول رسمی عضویت در یکی از دسته های غیر قانونی است و  یک همفکری یا تایید شفاهی و حتی کتبی آرمان و هدف جمعیت یا طرفداری نمودن ابتدایی و ساده،عضویت محسوب نمی شود.چه رسد به اینکه ارتباطی با گروه خاصی وجود نداشته باشد.از طرفی نمی توان شخصی را که حتی اگر از اهداف گروهی اطلاع داشته باشد و عضو آن گروه نشود مجرم تلقی کرد.پورعبدالله در تمام مراحل دادرسی اعلام نموده است که عضو هیچ یک از دسته ها یا جمعیت ها یا شعب آنها نبوده است.به همین جهت و اینکه هیچ گونه دلیلی در پرونده به زیان پورعبدالله وجود ندارد نمی توان مجازات ماده فوق را نسبت به وی اعمال نمود.
۲- ماده ۴۹۸ قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: "هر کس با هر مرامی، دسته، جمعیت یا شعبه جمعیتی بیش از دو نفر در داخل یا خارج از کشور تحت هر اسم یا عنوانی تشکیل دهد یا اداره نماید که هدف آن بر هم زدن امنیت کشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از دو تا ده سال محکوم می شود." در پرونده اتهامی موکل هیچ دسته یا جمعیتی معرفی نشده است تا بگوییم مفاد این ماده قابلیت ترتیب اثر دادن دارد. چرا که لازمه اطلاق عنوان دسته یا جمعیت تشکیل سه نفر و بیشتر است. مضاف به اینکه پورعبدالله در هیچ برهه از زمان قصد بر هم زدن امنیت را نداشته و نخواهد داشت. لذا در خصوص این ماده قانونی که در کیفر خواست تنظیمی به آن اشاره شده ایت نیز باید گفت هیچگونه دلیل و مدرکی که بر گناه کاری پورعبدالله دلالت کند وجود ندارد.
۳-دیگر اتهامی که به پورعبدالله منتسب شده است اجتماع و تبانی بر ضد امنیت داخلی است که دراین مورد ماده اتهامی ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد:"هر گاه دو نفر یا بیشتر اجتماع و تبانی نمایند که جرایمی بر ضد امنیت داخلی یا خارجی کشور مرتکب شوند یا وسایل ارتکاب آن را فراهم نمایند به دو تا پنج سال حبس محکوم خواهند شد."انکار پورعبدالله نسبت به این اتهام و عدم وجود دلیل بر اجتماع و تبانی با هدف بر هم زدن امنیت داخلی کشور را می توان به وضوح ملاحظه کرد.در این پرونده نه وسایلی از جمله سلاح و آلات وادوات جنگ وجود داشته است و نه اوراقی به منظور تحریک مردم و فراهم ساختن امکانات مالی و غیره جهت ارتکاب جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور می توان یافت.
با وجود اینکه هیچ دلیلی بر انتساب اتهام به محمد پورعبدالله نداشت، وی توسط قاضی صلواتی که در اصل صلاحیت رسیدگی به این پرونده را نداشته است به شش سال حبس تعزیری محکوم گردید. بعد از ابلاغ دادنامه، به حکم ناعادلانه ای که صادر شده بود اعتراض کردم و پرونده به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر مستقر در دادگاه انقلاب ارجاع شد. مادر محمد پورعبدالله دهها بار به این شعبه مراجعه کرد و در نهایت قضات این شعبه حکم ناعادلانه محمد را به سه سال حبس تعزیزی تبدیل کردند.
مادر وی همانطور که مرقوم گردید، در طول بازداشت فرزندش، تلاش های بسیار زیادی نمود و رنج های مشقت باری را متحمل شد تا بتواند فرزند بی گناهش را از زندان رها کند. مادر پورعبدالله پله ای دادگستری را هر روز می پیمود تا بتواند فرزندش را ملاقات کند، اما متاسفانه گوش شنوایی بر دادرسی وی نبود و او نمی توانست فرزندش را ملاقات کند.
مادر محمد پورعبدالله بعد از صدور حکم سنگین ۶ سال زندان در حمایت از فرزنش می نویسد:

روز چهارشنبه ساعت شش صبح، با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم. صدای محمد را شنیدم که با لحنی آرام ومهربان به من اطلاع داد او را برای ابلاغ حکم به دادگاه می برند.

ازهمان لحظه نگرانی واضطراب تمام وجودم را فرا گرفت ، هزاران سؤال در ذهنم ایجاد شد:

چه حکمی برایش صادر میشود؟ آیا با صدور حکم فرزندم آزاد میشود و این کابوس یک ساله به پایان میرسد؟...

نمی دانم فاصله منزل تا دادسرا را چگونه طی کردم .از یک طرف نگران نتیجه حکم بودم و از طرفی در دل احساس شعف می کردم که می توانم محمد را پس از ماهها از نزدیک ببینم، اورا درآغوش بگیرم و وجودش رالمس کنم .حال اینکه کدام حس به دیگری برتری داشت، نمیدانم!

به دادسرا رسیدم. با شعبه مربوطه تماس گرفتم. متوجه شدم که هنوزمحمد را نیاورده اند. بعداز ساعتها انتظار و دلهره وتشویش محمد را دیدم .کنترل خودم را از دست دادم و بدون توجه به اخطار ماموران او را در آغوش کشیدم وبوسیدم.

درآن زمان به تنها چیزی که فکر نمیکردم حکم دادگاه بود. تمام جسم وفکرم این بود که با محمد هستم . بالاخره قاضی دادگاه محمد را احضار کرد تا حکم را به او ابلاغ کند. دوباره دلشوره وجودم را فرا گرفت...

بالاخره محمد ازاطاق بیرون آمد محکم واستوار، با دیدنش لحظه ای خوشحال شدم، گمان بردم باچنین روحیه حتما حکم خوبی صادر شده است.

- محمد جان چه حکمی دادند؟

محمد درحین روحیه دادن بمن آرام گفت: مادر برا یم شش سال حبس ....

خدایا تو میدانی آن لحظه بمن چه گذشت.

محمد ازمن خواست مقاوم باشم. گرچه از درون ویران بودم، به ظاهر خود را مقاوم نشان دادم. محمد دوباره با دستبد سوار بر اتوبوس زندان شد. احساس دلتنگی هم بر تمام غمهایم در آن لحظه افزوده شد. در تمامی مسیر از دادسرا تا خانه احساس نا امیدی بر من غالب شده بود وگریه یک لحظه امانم نمی داد، چرا که باور داشتم حکمی که در بیداد سرای انقلاب برای فرزندم صادر شد ناعادلانه بوده است، چرا که باور داشتم فرزندم را تنها به جرم آزادیخواهی محکوم کرده اند. هنوز هم چنین باور دارم.

دوباره روز ملاقات رسید. طبق روال هر هفته راهی زندان شدم. در همان اتوبوسی که خانواده زندانیان مسافران آن بودند. اکثرا مادران و زنانی که فرزندان و شوهرانشان هر کدام به جرمی زندانی بودند و هر کدام قصه و داستانی داشتند. در تمام مسیر تنها صورت معصوم محمد پیش چشمانم بود.

بالاخره به زندان رسیدم. مثل همیشه مجبور بودم برای زدن مهری در کف دستم که مجوز دیدار فرزندم را به من میداد در صف بمانم. غرق در افکارم بودم. ناگهان نام محمد در بلندگوی زندان خوانده شد. با نگرانی دالان کابین را طی میکردم که ناگهان محمد را مقابل خود دیدم، مثل همیشه با استوار و با روحیه!

این روزها محمد با سکوت خود بیش از هر زمانی فریاد آزادیخواهی را سر می دهد:

"من زنده ام، فریاد من بی جواب نیست"

محمد پورعبدالله پس از بازجویی های طاقت فرسای مامورین امنیتی در زندان اوین، به زندان قزلحصار که  ویژه متهمین به مواد مخدر، ضرب و جرح و آدم ربایی است، اغلب نیز افاغنه را محبوس می کنند منتقل می گردد، او در یکی از خاطرات خود می نویسد:
سرمای استخوان سوز هوا باعث می شود که جرات کنار کشیدن پتو را از روی سرت نداشته باشی، حتی اگر کرک های پتو که بوی نمشان حالت تهوع ایجاد می کند گلویت را خراش دهند.صدای زندانی خدمات قرنطینه که با لهجه ی افغانی می گوید :"بلند شید آماره" بیدارت میکند و مجددا یادآوری می کند که در چه جهنمی هستی و مبهوت ازینکه در این جهنم چه می کنی.
سرمای هوا در هواخوری زندان از پوست تراشیده سرت به عمق افکارت رسوخ می کند. آواز گنجشک ها روی سیم خاردارهای زندان همراه با چهره ی عبوس افسر نگهبان که در تلاش است وظیفه ی شمردنت را بدون نقص انجام دهد ملغمه ای دراماتیک ایجاد می کند که همراه با تماشای چهره ی تراژیک زندانیان، کمدی زندگیت را بیرحمانه تکمیل می کند.
تو زندانی ۱۸۹۴۵۶ هستی، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی. در میان زندانیانی با شماره های مشابه و با اتهاماتی غیر مشابه از آدم ربایی و اسیدپاشی و تجاوز گرفته تا خرید و فروش و قاچاق مواد مخدر.
برای حفظ سلامتی همه ی زندانیان باید دوش بگیرند. در حالیکه جریان آب از لوله ی آب روی سر تراشیده ات میریزد و سرمای تنت را تثبیت میکند، اعتراض می کنی و می گویی :"آقا آب خیلی سرده" و جواب میدهند که :"سرد نیست داداش تو خماری".
شب عید است و ایرانیان رسم دارند شب عید را در کنار خانواده باشند و تو در میان خانواده ی جدیدت ازینکه اینقدر خوشبختی در میانشان وفور دارد مشعوف می شوی ! آنقدر خوشبخت هستند که یکیشان از خماری به دنبال تراشیدن نئوپان تخت برای دود کردنش است و آن یکی از بالای سرت خوشبختی را به صورت زرداب بالا می آورد. جریان زرداب از روی لبه ی تخت به پایین می چکد. قطره قره ی این زرداب از معده ای بیرون آمده که از نرسیدن مواد مخدر کثافت وجود آدم خوشبخت را توی صورتت می پاشد. آنطرف تر یک انسان حوشبخت دیگر که بیشتر از نوزده سال سن ندارد از لای شلوار پاره پاره ی کثیفش چرک و کثافت زخم های پایش را بیرون می کشد. می گویند این کثافت یا به زبان علمی عفونت نتیجه ی کشیدن کراک و تحلیل رفتن بدن است. یک انسان خوشبخت دیگر دست و پایش را با چند تکه پارچه بسته و محکم می کشد و سرش را به دیوار می کوبد. همه ی زندانیان می گویند او ایدز دارد و واهمه دارند ازینکه نزدیکش شوند. تو تنها در هیاهوی زنگی ها نشسته ای و خوشبخت بودنت را به یاد میاوری، خوشبختی ای که با این تئاتر زیبا روی صحنه نمایش داده می شود. موسیقی متن این تئاتر از سیمای ملی پخش میشود، تصاویری از جوش و خروش مردم به هنگام خرید شب عید ماهی قرمزهای کوچک، سفره ی هفت سین و دیگر مراسم مرتبط با نوروز همراه با موسیقی فیلم آملی که موسیقی بسیار زیباییست از فیلمی با موضوع خوشبختی. با شنیدن آهنگ در ذهنت صحنه ای از رقصیدن والس با معشوقه ات را تجسم می کنی و با ذره ذره ی وجودت رقص واقعی خوشبختی را حس می کنی. رقاصان این والس زندانیان هستند. آن زندانی در هنگام رقص چرک از پایش بیرون میریزد و روی پای معشوقه اش میریزد و آن یکی در هنگام بوسیدن لبان معشوقش زراداب به دهانش میریزد و لابد آن یکی هم که با دستنبد از فنس های هواخوری آویزان شده با چنگ زدن به آنها بدن معشوقه اش را تجسم میکند.
سال نو می آید. این بار برای تو آمدن سال نو چهره ی عریان آن چیزیست که با آن مبارزه می کنی. سال نو یادآوری کردن تداوم و استمرار استثمار است. تدام جامعه ای که بهره کشی از انسان ها شالوده ی آن است. مراسم سال نو به انسان ها یادآوری می کند که چقدر خوشبخت هستند که خورشید یک بار دیگر از همان جایی که ۳۶۵ روز پیش گذشته بود عبور کرد و آن ها هنوز استثمار میشوند و هنوز از دل این جامعه کثافت و لجن بیرون میزند.
و فوران خوشبختی اینجاست که قرنطینه ی زندان تئاتر را یک روز کش میدهد تا سال کبیسه شود.
خورشید به دور زمین می چرخد و می چرخد و می چرخد، خوشبختی جریان دارد و جریان دارد و جریان دارد و آهنگ فیلم آملی نیز پخش می شود و می شود و می شود و انسان های خوشبخت استثمار شده در جامعه ی طبقاتی با تمام علایم خوشبختی روی چهره و پوست و تنشان با این آهنگ می رقصند و می رقصند و می رقصند و استثمار می شوند و استثمار می شوند و استثمار می شوند.
در گوشت صدایی منفجر می شود :
آغاز سال چند هزار و چند صد و چند استثماری مبارک !
محمد پورعبدالله پس از سه سال حبس بی آنکه بتواند از مرخصی استفاده کند از زندان آزاد شد و به دلیل فشارهای روحی و روانی که پس از آزادی بر وی وارد آمد ترجیح داد ایران را ترک کند. 

این پرونده یک نمونه کوچک از پروندهایی است که سربازان گمنام امام زمان علیه جوانان این مرز و بوم تشکیل می دهند.
نویسنده: محمد مصطفایی وکیل پایه یک دادگستری
منبع: هرانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر