جستجوی این وبلاگ

۶.۹.۸۸

نخبه کشی که میگن همینه؟!


وقتی حکم عبد ا... مومنی را خواندم با خودم گفتم میخواهند توبه کار کنند. اما وقتی حکم احمد زید آبادی را شنیدم نتوانستم جلوی پوز خندم را بگیرم، با خودم گفتم نمیدونستن چه حکم دیگه ای ببرن! ازهر چی بلد بودن یه چند سالی دادن! و فهمیدم که میشود از یک ادم بی سلاح و کلاه خود که شکل وشمایل رستم گونه ای هم ندارد چقدر ترسید. جوری که از احمد زید آبادی ترسیدند!

بعد که باز هم فکر کردم دیدم در این حکم چقدر ابهام و شبهه هست! یعنی چی یک عمر محرومیت ازفعالیتهای اجتماعی؟ یعنی آقای زید آبادی بعد از زندان شان بروند در بیابان و کویر و دور از اجتماع آدمیزادی فعالیت کنند؟

{نه! یعنی اینکه قلم را زمین بگذارند و دیگر ننویسند و حرف نزنند.} بنده خدا یه عمری اینکاره بوده. اگه ننویسه و حرف نزنه پس چیکار کنه بره سوپر مارکت بزنه؟ با کدوم پول و سرمایه ؟ مگه قلم از نوع قلم زید آبادی نون و آبدار بوده که سرمایه دار باشه؟ بره راننده آژنس بشه ؟ نخبه کشی که میگن همینه؟ آخه خارجیا بشنون به مملکت ما چی میگن؟ بابا یه نفر یه خبطی بکنه تا قیام قیامت تو کتاب تاریخ بچه ها و بزرگا راجع به خودش و جد و آبادش مینویسن. حالا با این حکم تابلو راجع به یه روزنامه نگار که هرچی چلوندینش ،جرمی هم ازش در نیومد انتظار دارین چی راجع به شما بنویسن؟ سعدی یه شعری داره تو مایه های سعدیا مرد نکو نام چی چی حافظا نام نیک نمیدونم چی چی!

بابا آخه نامردی تا کجا؟!

خدا به خیر کنه حکم رمضان زاده رو. بنده خدا دوسره مجرمه. هم اعتراف نکرده هم شناسنامه اش کردی ایه!

قلم بدست مزدور!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر