جستجوی این وبلاگ
۵.۸.۸۹
گزارش ویژه مهرماه
http://hra-news.org/51/1389-01-27-05-26-23/4724-1.html
۲۰.۴.۸۹
نقض سیستماتیک عدالت
لینک دانلود:
http://www.4shared.com/document/fvjPb9Rl/naghze_sistematike_edalat.html
۴.۲.۸۹
۲۲.۱۲.۸۸
یا مقلب القلوب و الابصار
به مناسبت فرا رسیدن نوروز 89 که هنوز بسیاری به جرم عقیده ای متفاوت در زندان هستند
یا مقلب القلوب و الابصار
بار دیگر نوروز می رسد و چهره طبیعت دگرگون می شود و زمین همچون دلهای ما بیدار می گردد . اما امسال نوروز ما رنگ دیگری دارد. کدام دلی است که با دیدن اشکهای یخ بسته مادران چشم انتظار نلرزد، مگر دلی که چون سنگ خشک وبی روح شده باشد. درست است که سفره های هفت سین ما از حزن واندوه وسوزدل رنگین شده اما باوری در ما رشد کرده که به ما قوت وقدرت می دهد. ما خود را وعقیده مان را باور کرده ایم. ما می دانیم که خدا حق است وحق خداست. خدا هر جا که حقی پایمال شده و دلی لرزیده حضور دارد.
مادران چشم انتظار وپدران قوی دل زندانیان در بند، شیرزنان وشیر مردان؛
ما عضوی از خانواده دل نگران شماییم. ما می خواهیم مرحمی بر دل شما و عزیزانتان باشیم و با تمام وجود وتوان می کوشیم تا ازکبوتران در بندمان حمایت، پشتیبانی و دفاع کنیم.
ما میتوانیم بلکه وظیفه داریم تا دست در دست هم با تمام توان و نیرو و امکان صدای حق طلبی ایرانیان دربند را هرچه بلند تر و رساتر به گوش رهبران عدالت جو، سردبیران و روزنامه نگاران نشریات پر تیراژ خارجی، سازمانهای حقوق بشر، نویسندگان، هنرمندان، طنز پردازان، فیلم سازان و مسئولین شبکه های ماهواره ای، کلیه اصحاب قلم و اندیشه و همه مردم جهان از هر قوم و نژاد و ملیت و فرهنگی برسانیم. ما می توانیم روزانه صدها ایمیل، مقاله، تصویر، کاریکاتور، عکس، سناریو، مستندات و هر مطلبی که منعکس کننده وضعیت زندانیان اعتقادی ( عقیدتی – سیاسی ) در ایران باشد را منتشرکنیم. همه مردم دنیا باید بدانند که در زندانهای ایران چه میگذرد و بدانند که چه بسیارند خانواده هایی در ایران که به دنبال فرزندان دربندشان پشت دیوارهای سیمانی زندان اوین و دیگر تاریک خانه ها چشم براهند و چه بسیاری که نمیدانند کجا باید به دنبال عزیزشان بگردند و چه بسیار خانواده های داغداری که نمیدانند برای قتل عزیزانشان در زندان به کجا دادخواهی برند.
ای هموطنانی که خون حق طلبی در رگهای تان می جوشد، بیایید امسال همه با هم به یاری خانواده های زندانیان بشتابیم تا گرمای محبت را به ایشان هدیه دهیم و جای خالی عزیز در بند شان را با همدلی و هم آوایی پر کنیم. می دانیم که مادران وهمسران رنج دیده شاید توان ونیروی کافی برای برگزاری مراسم عید را نداشته باشند. پس هر کدام از ما که خانواده ای را میشناسد که عزیزش در بند است، گامی هرچند
کوچک چه از نظر مالی و چه از نظر همدردی و همراهی در جهت یاری و کمک به ایشان بر داریم تا در حمایت و دفاع از عزیز دربند شان ثابت قدم تر از پیش قدم بردارند.
و شما خانواده های زندانیان دربند، میتوانید سخنان خود را خطاب به هر شخص یا مسئولی که باشد و هر حرف ناگفته ای که دارید در صفحات سدازا بیان کنید. سدازا برای حمایت از شما فعالیت میکند.
تا آزادی همه زندانیان اعتقادی ...
توصیه سدازا به فعالان حقوق بشری در پی موج بازداشت های اخیر
به نام عدالت و آزادی
آزادی جاودانگی است. آزادی آمیخته با سرشت انسان است و آزادی خواهی و عدالت طلبی، ایجاد کردنی یا محو شدنی نیست. پس هرچقدر هم دهانها را ببندید و زندانها را بگشایید نمیتوانید آزادی خواهی و عدالت طلبی را از انسانها بگیرید. زیرا خاموش کردن هر صدای حق طلبانه، تکثیر آن صدا و شدت بخشیدن به آن صداست.
سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی ( عقیدتی – سیاسی) ، سدازا با محکوم کردن بازداشت های خودسرانه مدافعان و فعالان حقوق بشر که جرم شان، رسانه شدن برای تظلم خواهان است، بر ادامه این راه تاکید می ورزد.
همچنین به همه فعالان حقوق بشری و مدنی و آنانکه میخواهند به این خیل بپیوندند توصیه میکنیم؛
هنگامی که فعالیت های بشر دوستانه جرم و محاربه تلقی می شود، هوشیارانه نیست ابتکار عمل بدست کسی باشد که قاعده بازی را رعایت نمیکند. بنابراین فریاد بزن اما خود را آشکار نکن و در معرض سرکوبگران قرار نده.
ظلمها، بی عدالتی ها و تضییع حق را افشا کن اما خود را در میدان حریفی که منش جوانمردانه را نمیشناسد و رعایت نمیکند، بی حفاظ و سپر رها نکن و حفاظ تو پنهان نگه داشتن هویت خود از ناجوانمردان است. رعایت مواردی که امکان هر گونه پرونده سازی و پاپوش سازی را از او می گیرد. رعایت مواردی که هر گونه ردی را نسبت به تو پاک میکند و در میدان مبارزه نابرابر و ناعادلانه، توازن را برقرار میسازد.
مهمترین موردی که به فعالان حقوق بشری و مدنی در داخل ایران کمک میکند عبارتست از اینکه:
فعالیتهای خود را استتار کنید.
روشهای استتار:
- فاش نکردن هویت شخصی و حقیقی خود در در فعالیتهای اینترنتی و سایبری.
- استفاده از خطوط اینترنت عمومی و غیر شخصی برای فعالیتهای حقوق بشری.
- استفاده از نرم افزارها و روش های ضد بازیافت برای کامپیوتر شخصی.
- استفاده از فلش، sd(memory stick) و هارد اکسترنال برای فایلهای مربوطه.
- استفاده از ایمیل غیر شخصی. دریافت و ارسال از این ایمیلها را از خطوط اینترنتی غیر شخصی انجام دهید.
- عدم گفتگو درباره فعالیتهای خود در خطوط تلفنی بویژه تلفن های شخصی
- توجه به موارد ایمنی در مورد شنود و ردیابی بویژه در مورد تلفن های همراه.
سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی
سدازا
۲.۱۲.۸۸
روايت يک «زندانی بسیجی» از «اعدام تصنعی، شکنجه و تجاوز» در ایران

اين شهروند ايرانی در گزارش کانال چهار تلويزيون انگلستان با نام «علی» معرفی شده و چهره اش به خاطر ملاحظات امنيتی نشان داده نمی شود.
«علی» می گويد که به دنبال اعتراضات و سرکوبي های خشونت بار پس از انتخابات رياست جمهوری در ايران به بريتانيا پناه آورده است.
به گزارش رادیو فردا، وی در گفت وگويی اختصاصی با کانال چهار تلويزيون بريتانيا، از «حبس و شکنجه» خود و بسيجيان ديگری که از حمله به تظاهرکنندگان سرپيچی کرده بودند سخن گفته است.
«علی» در مصاحبه با کانال چهار تلويزيون بريتانيا، می گويد: «اولين باری که مرا برای بازجويی بردند، چنان سخت بر چشم چپم زدند که برای مدتی نمی توانستم ببينم. پس از دومين روز می توانستم قدری ببينم، فکر کردم چشم چپم کور شده، هنوز مشکلاتی دارم، هرگز به وضع عادی برنگشته.»
«علی» درباره رفتار بازجويان با خود می گويد: «رفتارشان با من .... با اينکه رتبه بالايی در بسيج داشتم و سابقه ای طولانی از فعاليت .... هرگز انتظار نداشتم به چنين شکلی با من حرف بزنند چه برسد به اينکه مورد توهين و دشنام و ضربه و لگد قرار گيرم. آنها سناريوهای اعدام خلق می کردند. می گفتند، می کشيمت و مرگت را به اعتراضات ربط می دهيم. می گويیم در جريان اعتراضات کشته شدی.»
به گفته اين شهروند ايرانی، بازجويان وی را به مدت «چند ساعت روی ميزی با دستان بسته و طنابی به دور گردن» قرار دادند.
«علی» می افزايد: «آنها چند بار آمدند و گفتند مرا، الان يا پس از يکساعت اعدام می کنند. بسيار نگران بودم. بعد آمدند، ميز را کنار کشيدند و من افتادم. فکر کردم دارم با اين جهان وداع می کنم. شما فروپاشی خودتان را مشاهده می کنيد. وقتی ميز را کشيدند، طناب به جايی وصل نبود و من از پشت افتادم و بيهوش شدم. وقتی به خود آمدم خيس بودم. روم آب پاشيده بودند. بالا آوردم. آن وقت اعترافاتم را گرفتند و من امضا کردم. هيچ کدومش برام باورکردنی نيست.»
وی اضافه کرده است: «دوستم که هم سلولی ام بود هياهويی به پا کرد. هرگز چنين چيزی نديده بود. خب، من هم نديده بودم. او در شوک بود. سردرگم بود. اختيارش را از دست داد. جيغ کشيد و فرياد زد. خودش را به ديوار می کوبيد. زندانبان ها به او اخطار کردند اگر به اين رفتار ادامه دهد، شرايط را برايش بدتر می کنند. يکی از زندانبان ها آمد و او را کتک زد. صورتش دچار خونريزی شد. لباسش را پاره کرد .... باتومی که داشت .... او با آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفت.»
اينجا «علی» سکوت می کند، بغضش می شکند و می گريد.
او پس از چندی ادامه می دهد : «يک زندانبان بيرون، يکی داخل سلول بود. می خواستم اعتراض کنم، فرياد بزنم، کمکش کنم اما خب، ديده بودم آنها چگونه با معترضان برخورد می کنند و نمی توانستم اعتراض کنم. کاملا شرمنده ام. پيش خدا خجالت مي کشم. از جوانی ام، مقابل دوستم، در برابر مردم شرمگينم.»
«علی» می گويد: «ما مسلمانيم. دين مان اسلام است. خدا را مي شناسيم. وقتی همه چيز را بررسی مي کنيد، در آخر، خيلی متفاوت از همه آنچه بود که آنها گفتند. اون چيزها خيلی دور از اسلام بود. اسلام پرده ای برای آنها شده که از پشت آن می توانند هر آنچه مي خواهند انجام دهند.»
«علی» در ادامه به شعر «بنی آدم اعضای يکديگرند» اشاره می کند و می گويد: «دوستم، مردم، خودم، شما، ديگران، ما همه يکی هستيم. درد هر شخصی می تواند بر هر کس اثر گذارد، مي تواند آرامش را بر هم زند.»
وی می افزايد: «درد من اين است که از خودم ناراحتم که بهترين سال های زندگي ام را بی اطلاع گذراندم و آنها از اين استفاده کردند. من يک وسيله بودم. وسيله ای برای آنها تا به اهدافشان برسند. من نادانسته در برنامه های آنها وارد شدم. نادانسته توسط آنها هدايت شدم.»
«علی» می گويد: «شعار آنها اين بود که ما نيروی مردميم، نفرات متعالی که بايد هدايت کنيم. ما ناآگاه از آنچه بوديم که بر ما آوردند. افکارمان از خودمان نبود. ببينيد، مردم عادی اند که به بسيج می پيوندند. آنها به خواست آزاد خودشان وارد اين سازمان می شوند چون همانطور که گفتم، سازمانی مردمی است. مردم به خواست خودشان به آن ملحق می شوند و فعاليت هايشان با بسيج، به ميل خودشان، از روی عشق صورت می گيرد.»
وی افزوده است: «در ايران، امروز، يافتن کار واقعا سخت است، ورود به دانشگاه دشوار است. آرزوی هر فرد جوانی است که وارد دانشگاه شود و به تحصيلاتش ادامه دهد تا زندگی خوبی داشته باشد، کار خوبی پيدا کند، همسر، خانه ای، ماشينی داشته باشد. اينها همه چيزهايی بودند که آنها از طرق مختلف به ما دادند. ما احساس خوبی، رضايت خاصی داشتيم.»
وی اضافه کرده است: «تفاوت ها را می ديديم. وقتی به دوستانم نگاه می کردم، اونها ماشين، کار و تحصيلات بالاتری نداشتند که من داشتم و به سادگی در اختيارم قرار گرفته بود. فکر می کنم اينها چيزهايی بود که آنها می خواستند به ما بدهند تا ما را اسير کنند. برای اين که ما تحت اوامرشان باشيم. فکر می کنم دقيقا همين است تا هر آنچه به ما بگويند انجام دهيم. ما با اين ايده بزرگ شديم. من در سنی به بسيج پيوستم که مثل خشتی بودم که می توانست شکل گيرد. ما با اين افکار رشد کرديم. آنها به ما شخصيت دادند. معتقدم کسانی هستند که اينک کاملا پشيمانند، کسانی که نمی توانند اين تاسف را ابراز و اين سازمان را ترک کنند.»
«صدور حکم برای یک وکیل مدنی»

محمد اولیاییفر در دادگاه بهنود شجایی و در دادگاهی نظیر دادگاه نیشکر هفت تپه حضور داشته است. او هم چنین پس از اعدام بهنود شجایی در نامهای سرگشاده برای دستگاه قضایی کشور نسبت به روند موجود در ارتباط با وضعیت بررسی پروندهها به خصوص پروندههای نوجوانان و افراد زیر سن هجده سال به این قوه یادآور شد که بسیاری از موارد بر اساس نقض قانون است. پس از صدور این نامه و ارسال آن به قوه قضاییه، وی با جرایم مختلف به دادگاه احضار شد و اینک پس از گذشت چند ماه از تشکیل دادگاه برای او در دادگاه بدوی به یک سال زندان محکوم شده است. در رابطه با صدور این حکم و دلایل اعلام این حکم اردوان با محمد اولیاییفر وکیل وفعال مدنی گفتوگو کرده است.
آقای اولیاییفر فعالیتهای مدنی شما و دفاع از بسیاری از شهروندان ایرانی که در طول چند سال گذشته با مشکلاتی مواجه بودند، ظاهرن منتهی به این شده که در پی شکایت دادستان تهران در دادگاه بدوی حکمی برای شما صادر شود.
پس از اینکه در مهر ماه گذشته بهنودشجاعی از موکلین ۱۸ ساله من اعدام شدند، بنده یک مصاحبهای داشتم و اساسن نسبت به صدور احکام اعدام و یا اجرای حکم اعدام نسبت به افراد زیر ۱۸ سال اعتراض کردم که این اعتراض به عملکرد قوه قضاییه و همچنین مربوط به تسری دادن تبصره ۱ ماده ۴۹ قانون مجازات اسلامی به تبصره ۱ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی بود. میگفتم نباید مسوولیت جزایی کودکان که باید بلوغ فکری داشته باشد به امور مدنی تسری داد که بر اساس بلوغ جسمی، سنی در قانون مدنی تعیین شده و از طرفی هم ایراداتی که من بیان کردم این بود که ایران پیمان کنوانسیون حقوق کودک را در سال ۷۲ امضا کرده و ماده ۳۷ این کنوانسیون مجازات سلب حیات را ممنوع کرده است . توسط مجلس ایران و شورای نگهبان تایید شده و مغایر با شرع هم اعلام نشده است ولی متاسفانه ایران به پیمانهای جهانی توجه نمیکند و بنا به قانون داخلی، که آن هم از نظر شرعی قابل بحث است، توجه دارد و کنوانسیون حقوق کودک را رعایت نمیکند. توجیه آنها این است که میگویند ما اعدام نمیکنیم و قصاص میکنیم که نتیجه اعدام و قصاص سلب حیات است و این توجیه قابل رد است. میگویند ما دارای حق شرط یا حق رزرو در کنوانسیون حقوق کودک هستیم در حالی که طبق حقوق بین الملل اگر کنوانسیونی حق شرط یا رزرو برای کشورها قایل شود و آن حق مخالف کلی روح کنوانسیون باشد باطل است. مثل این است که ایران بگوید من از کودک حمایت میکنم و برای او حقوق قانونی قایل هستم اما دختر ۱۰ ساله یا پسر ۱۵ساله را در دادگاه کیفری استان در برابر پنج قاضی محاکمه میکنم. این حق رزرو مخالف روح کلی حمایت از کودک در کنوانسیون است. بنابراین باطل است.
در پی اعتراضی که نسبت به صدور و یا اجرای احکام اعدام برای سنین زیر ۱۸ سال داشتیم، متاسفانه آقای جعفری دولتآبادی، دادستان تهران از بنده به اتهام افترا، تشویش اذهان عمومی و تبلیغ عله نظام شکایت کردند که در مرحله دادسرا افترا رد شد و تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران مورد بررسی قرار گرفت. سه جلسه محاکمه انجام شد. در جلسه اول ما ایراد به صلاحیت ذاتی کردیم که این ایراد واقع شد و به تجدید نظر رفت که قبول نکردند و دوباره شعبه ۲۶ برای رسیدگی صلاحیت پیدا کرد.
ایراد دوم این بود که در پرونده من مصاحبه مربوط به من وجود نداشت. بلکه در روزنامههای اینترنتی و سایتها بود که نقلقولهایی از من بود. ما تقاضا کردیم که خود اصل نوار پیاده شده را برای ما بیاورند که جلسه سوم در ۱۷/۱۱ تشکیل شد و نوار اصلی را آوردند. بسیاری از مطالبی که در کیفر خواست بود در این نوار پیاده شده وجود نداشت. فقط دو مورد بود یکی مسوولیت قوه قضاییه که من ایراد کرده بودم و یکی هم نسبت به قانونی که به صدور احکام اعدام و اجرای آن برای افراد زیر ۱۸ سال منجر میشود.
ما جدل حقوقی کردیم و وکلای محترم من خانم نسرین ستوده و هوشنگ پوربابایی در این زمینه دفاع حقوقی کردند ولی ظاهرن قاضی پرونده تصمیم به رای محکومیت من داشته بود. زیرا اساسن این استدلالات حقوقی خودم وکلای بنده را قبول نکردند. تنها ایرادی که عنوان کردیم این بود که تشویش اذهان عمومی نیاز به شاکی خصوصی دارد و نمیتواند بستری شود برای تبلیغ علیه نظام که این ایراد را قبول کردند و در نهایت تبلیغ علیه نظام را برای من تفهیم کردند که ما دفاع آخر هم انجام دادیم. در تاریخ۱۷/۱۱ دادگاه من برگزار شد و ۱۸/۱۱ رای من حاضر شد. که سرعت درتهیه رای من مقداری قابل تامل است که ای کاش دادگستری همیشه به این سرعت کارش را انجام میداد. به شرط اینکه دقت را فدای سرعت نکنند. به هر حال حکم صادر شده است.
وکلای من که در دادگاه انقلاب بودند را صدا میزدند و آنها را اجبار میکردند که رای را رونویسی کنند. که وکلای من هم گفتند که ما رای را به شکل قانونی تحویل میگیریم. شکل قانونی این است که رای را کپی برابر با اصل میکنند و مهر میزنند و به متهم یا وکیل او میدهند. که وکلای من گفتند که در چنین صورتی ما رای را تحویل میگیریم. نامهای نوشتند که وکلای بنده حاضر به گرفتن رای نیستند. در آخرین مراجعه من در چهارشنبه گذشته، پرونده را جلوی من گذاشتند و گفتند که رای را بخوانید. در ابتدا نگفتند که پرونده من است وقتی ورق زدم دیدم رای من است. من هم پرونده را تحول نگرفتم. فقط به طور ناگهانی دیدم که نوشته شده بود طبق ماده ۵۰۰ تبایغ علیه نظام محرز است به یک سال حبس تعزیری محکوم است. من بدون اینکه چیزی بنویسم یا بخوانم پرونده را تحویل دادم و گفتم من متهم هستم و رای باید به صورت قانونی به وکلای من ابلاغ شود و اگر فتوکپی آن را برابر اصل کنید حاضرم تحویل بگیرم . تهدید کردند که ما صورتجلسه میکنیم که تو رای را دیدی و خواندی و به تو ابلاغ شده است اما از امضای آن استنکاف کردی.
وقتی یک روال و پروسه قانونی وجود دارد که باید طبق آن عمل شود، آیا فکر میکنید منظور این طرز برخورد کارشکنی است یا هدف دیگری دنبال میشود؟
از زمانی که انقلاب شد، ۱۰ تا ۱۵ سال اول برای دادگاه انقلاب وکیل معنایی نداشت. اما در این سالهای اخیر که وکیل توانسته در دادگاههای انقلاب دفاع کند، از ابتدا نمیخواستند رای خودشان را به وکلا و متهمین تحویل دهند و میگفتند رو نویسی کنید و بر اساس رو نویسی خودتان اعتراض دهید. گاهی خانواده موکلین میگفتند شما این کار را انجام دهید. اما دیدیم این برای دادگاه انقلاب خصوصن دادگاه تهران عادت شده است چون در بعضی از شهرستانها رای آمده و مشکلی هم نبوده و ما هم اعتراض کردیم. محاکم دادگاه انقلاب تهران از قانون برداشت دیگری میکنند و میگویند ما پرونده را به شما میدهیم و در هر ورقی شده حتا در دفترچه نقاشی کودکتان رای را بنویسید و بعد در آن رای اعتراض کنید. در حالی که این بیحرمتی به خود دادگاه ، دستگاه قضایی و وکیل است.
من رای را به طور قانونی تحویل میگیرم. ظاهرن اگر بخواهیم در این مساله پافشاری کنیم و آنها هم بر این که ما رای را به آن شکلی که شما میخواهید نمیدهیم، پا فشاری کنند شاید حکم حتا بدون فرجه اعتراض نسبت به بنده اجرا شود. نگران این مساله نیستم. من به خاطر اینکه تحمل کیفر کنم، نمیخواهم غیر قانونی عمل کنم چون دیگر نمیتوانیم قانونمداری را فریاد بزنیم.
فعلن در این مورد نمیدانیم چه اتفاقی میافتد اما آنچه میدانم این است که دادگاه قطعن حاضر نیست چنین ابلاغی کند و ما هم حاضر نیستیم ابلاغ غیرقانونی برای ما صورت گیرد. احتمال دارد بدون انجام تجدید نظر حکم اجرا شود.
قطع تلفن منازل خانواده های زندانیان سیاسی به دلیل مصاحبه
به گزارش هرانا، نیروهای امنیتی تحت عنوان حراست مخابرات، تلفن منازل مسکونی خانواده های زندانیان سیاسی، احمد کریمی و حامد روحی نژاد را به دلیل گفتگو با رسانه ها قطع کرده اند.
این اقدام بدون توضیح خاصی به خانواده های مورد اشاره صورت گرفته است و تنها پس از پیگیری از اداره مخابرات، بخش حراست این اداره قطع کردن تلفن های آنان را به دستور نهادهای امنیتی به دلیل گفتگو با رسانه ها اعلام کرده است و عنوان داشته است بدون اجازه نهادهای امنیتی وصل مجدد خطوط تلفن منازل آنان مقدور نیست.
لازم به ذکر است اقدام کم سابقه نیروهای امنیتی و همچنین بخش حراست اداره مخابرات فاقد هرگونه پشتوانه قضایی است.
یک ماه بی خبری از مجید توکلی

به گزارش هرانا، از مجید توکلی فعال دانشجویی دربند بیش از یک ماه است هیچگونه اطلاعی در دست نیست، خانواده آقای توکلی در این مدت علیرغم مسافت دور، تردد و پیگیری مستمر از دادگاه انقلاب و زندان اوین، موفق به کسب خبری از وضعیت این دانشجوی زندانی نشده اند.
هر چند این دانشجوی دربند از ابتدای بازداشت خود در 16 آذرماه تاکنون امکان تماس مناسبی در اختیار نداشته است اما به طور کامل از یک ماه قبل تاکنون هیچگونه تماس یا خبری از سرنوشت وی حاصل نشده است، آخرین محل نگهداری این دانشجوی دربند، بند 240 زندان اوین اعلام شده بود. با توجه به اینکه برای آقای توکلی حکم زندان صادر شده است و در مرحله بازجویی یا تحقیقات قرار ندارد مشخص نیست چرا نیروهای امنیتی مانع خروج وی از شرایط امنیتی می شوند.
لازم به ذکر است مجید توکلی، 16 آذرماه سال جاری پس از سخنرانی در دانشگاه امیرکبیر توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و کمی بعد تصاویری از وی در حالی که با پوشش زنانه بود از سوی ارگانهای خبری نزدیک به دولت منتشر شد که این اقدام موجی از اعتراضات اجتماعی را در پی داشت، نهایتاً دادگاه انقلاب این فعال دانشجویی را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به تحمل هشت سال و شش ماه حبس، ۵ سال محروميت از فعاليت سياسی و ۵ سال ممنوعيت خروج از کشور محکوم کرد.
باید اشاره کرد که مجید توکلی دو سال پیش نیز به مدت 15 ماه به اتهام چاپ نشریات جعلی در زندان بود که پس از این مدت از اتهامات وارده تبرئه شد. او در مدت زندان 70 مورد از شکنجههای صورت گرفته بر روی خود را افشا کرد.
همچنین او بار دیگر در مراسم بزرگداشت مهندس بازرگان که لغو شده بود بازداشت و مدت 115 روز را در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین گذراند و نهایتا با تودیع وثیقه سنگین آزاد شده بود.
۲۰.۱۱.۸۸
سه توصیه ضروری برای کسانی که احتمال بازداشت خود را میدهند:
1. تهیه فیلم از خود و بیان دیدگاه ها و نظرات واقعی و فعالیتهایتان و به امانت گذاشتن آن نزد یک فرد معتبر و ایمن.( این تدبیر میتواند اعتبار هرگونه اعتراف گیری را بی اثر سازد)
2. آماده کردن خانواده برای حفظ آرامش و افزایش آگاهی نسبت به اقدامات حمایتی که خانواده میتواند داشته باشد. (کتاب آموزشی سدازا برای این منظور مفید میباشد)
3. بالا بردن آگاهی خود از حقوق شهروندی و زندانی.
۱۹.۱۱.۸۸
اندر احوالات متل اوین
متل اوین نه آن هتل اوینی است که شبی خدا تومن میگیرد آن هم به دلار. بلکه همان مُتِلی است که این روزها خانه دوم روشنفکران و دانشجویان و زنان و کارگران و .... شده است.
احکام آب پیازی!
در عجبم که بعضی از احکام قضایی یکهو از کجا سبز می شود( گفتم سبز یادم نبود که این کلمه خیلی خطرناک است و ممکن است جرم محسوب می شود!) شاید با آب پیاز جایی پشت جلد کتاب قانون نوشته شده و مدبران واهالی قانون و آقایانی که دم گرمی دارند و جای این خطوط را می دانند روی این خطوط "هااا" می کنند و بعد تند وتند بر اساس این قوانین آب پیازی حکم صادر می کنند. وگرنه کشکی کتره ای که نیست!
از جمله همین به اصطلاح احکام صادره حکم 184 ضربه شلاق برای یاشار قاجار، دانشجوی عضو دفتر تحکیم وحدت است. وقتی در کتاب قانون نگاه کردم دیدم مجازات برای زنای محصنه 80 ضربه شلاق است و نفهمیدم که این چه جرمی است که دو سه برابر زنای محصنه شلاق دارد! چون چشم بصیرت نداشتم نتوانستم جای آب پیاز را هم پیدا کنم! با همبن یک ذره عقلم فکر کردم اگر یاشاربعد از 184 ضربه جان سالم به در ببرد تازه باید برود وحبسش را بکشد. تازه اگردر تجدید نظر کار خرابتر نشود و یا تا زمان اجرای حکم زبانم لال دچار اتفاق مشکوکی نشود ویا حکمی از آب پیاز آبگوشت یکی از ما بهتران بیرون نیاید که طبق آن اگر در حین اجرای حکم شلاق زندانی آخ بگوید ویا تکان نا بجا بخورد حکم از اول اجرا شود و... کم کم مغزم سوت کشید.
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک ...
اوین درمانی!
اگرجگرتان از داغ روزگار خیلی سوخته و آتش گرفته و دود از آن بلند می شود. در چند قدمی شما نقطه خوش آب وهوایی وجود دارد به نام اوین. نه نترسید! زود قضاوت نکنید. در زیرزمین های آن سلولهای مدرن وتمام مبله و قندیل بسته ای وجود دارد که در اوج زمستان سرد سرد است، آنقدر سرد است که می توانید به راحتی سرما بخورید و از زندگی در کنار 4-5 نفر دیگر در یک سلول نمور سیر شوید. نه اینکه شوفاژ نداشته باشد(فوری خیال ناجور نکنید) شوفاژ دارد اما این یکی از تمهیدات از ما بهتران شاید هم پزشکان اوین است برای کور شدن نطق و نیز این سرما درمان بسیار خوبی برای صیقل دادن جگرهای سوخته است. شاید در سکوت و سرما حالتان بهتر جا بیاید.
پیشنهاد جوالدوز: اگر اهل روشنفکربازی هستید بهتراست به طبعتان نگاه کنید که گرمایی هستید یا سرمایی وبعد مطابق طبعتان زمان مناسب برای این جور کارها را انتخاب کنید.
۱۱.۱۱.۸۸
نامه تکان دهنده پدر سورنا هاشمی: هم رزمان دیروز، شکنجه گران امروز شده اند؟

به گزارش روزآنلاین، پدر سورنا هاشمی، که خود از رزمندگان و اسیران دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق بوده، با انتشار نامه سرگشاده ای، این روزها را "تلخ تر" از آن روزها خوانده و نوشته است: "بیش از یک ماه می گذرد و نشانی جز اسارت تو ندارم… وای بر من! نکند اسارت را از من به ارث بردی؟! چرا تنها ماندم؟ هم رزمانم کجایند؟" پدر سورنا هاشمی در نامه خود نوشته است: "سورنا، پسرم، روزگاری بود که عکس کوچکت در پس زمینه ی خاک خاکریز دم به دم زمزمه ی التماس آلود چشمانم بود، خاک ِ تن به تیغ می تکاندیم و در راه حفظ وطن می رفتیم.وطن ترینم تو بودی و جان سپر جانت کردم، تنها نبودم، هزاران بودیم، تنها نبودم…روزی به تلخی این روزها باران گلوله و خمپاره زمین را گهواره ی صدها شیر مرد کرد…به خواب می رفتند آرام و لبخند از خاطره ی خنده ی مادر، همسر، فرزند می زدند و خرسند از باروت و گلوله ای که دیگر نمی توانست تنی را خونین کند… من نیز سهم ام را گرفتم، چکمه ای به خون آغشته از زخم صورتم، کابل برق با تکه های تنم…اسارت را به جان خریدم خرسند از اینکه تو آزادی، تو می خندی، تنها نبودم… نشانمان بی نشانی، مفقود الأثر بودیم و ماه و سال یکی از بیماری، یکی زیر شکنجه، یکی به رگبار گلوله چشم می بست…هیچ نشانی از اسارت ما نبود. دل گره زدم به ضریح میله های زندان که تو را آزاد ببینم، لباسم دخیل زخم های دوستان و هم رزمانم شد تا تو گزندی نبینی…امروز اما تلخ تر از آن روزهاست…تو در بندی، تو اسیری، تو نمی خندی…بیش از یک ماه می گذرد و نشانی جز اسارت تو ندارم… وای بر من! نکند اسارت را از من به ارث بردی؟! چرا تنها ماندم؟ هم رزمانم کجایند؟ نکند سیلی به گوش تو می زنند؟! نکند نمی دانند؟! نمی دانند که تو از دو سالگی با عراقی ها می جنگیدی؟! که ترکش از تنم در می آوردی؟! تنهایم…" در ادامه این نامه می خوانیم: "سورنا جان! پسرم، ماجرای دانشگاه زنجان را فراموش نکرده ام : همرزم من نبودند آنان که به مرز تن فرزندان این خاک تجاوز کردند! همرزم من نبودند آنان که در اندیشه ی حاشا بودند! همرزم من نبودند آنان که تو را به بند کشیدند، از تحصیل محروم کردند… همرزمانم را خوب می شناسم! بگذارید فکر کنم که اینها از ما نیستند، بیگانه اند که چنین جفا می کنند. بگذارید فکر کنم همه آن روز شهید شدند و من زنده ماندم تا زجر بکشم… تا آن روز که اگر شهیدی زنده مانده ندایم را پاسخ گوید! روزگاری از همه چیز گذشتم تا تو آزاد باشی حال که آزاد نیستی همه چیزم را می دهم برای سلامتی ات! و برای دوباره دیدنت…" گفتنی ست سورنا هاشمی و علی رضا فیروزی، بیش از یک ماه است که در پی خروج از منزل و احتمالا در شهر ارومیه ناپدید شده اند. نهادهای امنیتی هیچ گونه مسوولیتی درباره وضعیت آنان بر عهده نمی گیرند و از خود سلب مسوولیت می کنند. این در حالی است که نیروی انتظامی به خانواده علی رضا فیروزی اعلام کرده موبایل این فعال دانشجویی خاموش و در شهر تهران است.
۸.۱۱.۸۸
۷.۱۱.۸۸
مرگ های مشکوک در زندانهای ایران
مرگهای مشکوک در زندانهای ایران در دهه هشتاد
مصادیق فاجعه حقوق بشری در زندانهای ایران
۶.۱۱.۸۸
بیانیه سدازا در حمایت از اعضای دربندکمیته گزارشگران حقوق بشر
به نام خداوندی که نظم عالمش بر عدالت است
فعالان حقوق بشر یاد آور عبارت "سنگر سازان بی سنگر" هستند. در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق، کارکنان جهاد سازندگی در حمایت و دفاع از رزمندگان به ساختن خاکریز و سنگر مشغول بودند در حالیکه خود در تیررس مستقیم بودند. فعالان حقوق بشر نیز در مقابل عاملان بی عدالتی، بی قانونی و زیر پا گذاشته شدن حقوق شهروندی و انسانی زندانیان، خاکریز رسانه ای درست میکنند و اگر بخواهند آشکارا فعالیت کنند و اخبار مربوط به زندانیان و خانواده هایشان را پوشش دهند، خود هیچ سنگر و دفاعی ندارند. آنها اگر درجایی فعالیت میکنند که اقدامات حقوق بشری خوشایند بسیاری نیست، یا مانند ایران بازداشت و حبس های طویل المدت میشوند یا مثل روسیه ناپدید میشوند و به قتل میرسند.
آقای جعفر دولت آبادی، دادستان تهران به دلایلی نامعلوم کمیته گزارشگران حقوق بشر را وابسته به سازمان مجاهدین خلق دانسته و همکاری با آن را جرم تلقی کرده است.
اگر سازمان مجاهدین خلق از رویکرد نظامی و غیر مسالمت آمیزی که در گذشته داشته به چنین رویکردی رسیده باشد که به دفاع از حقوق زندانیان و بازتاب صدای خانواده های آنان بپردازد که غیر از این سایتها ، بلندگوی دیگری ندارند، جای بسی شگفتی و خوشنودی دارد! ای کاش گروه های موسوم به لباس شخصی های آشنا اما بی نام یا آنان که مردم را با ماشین نیروی انتظامی زیر میگیرند نیز به چنین رویکردی میرسیدند.
اما آقای دادستان تهران نگفتند که بر اساس چه دلیل مبرهنی به چنین نتیجه ای رسیدند. با فرض اینکه چنین خبری صحت دارد لازم است ایشان برای تنویر افکار عمومی بویژه دانشجویان و جوانان عدالت خواه و حق طلبی که بدور از گردابهای فساد و انحراف و اعتیاد به فعالیت های عدالت طلبانه و نوع دوستانه میپردازند و با این سایتها همکاری میکنند، بگویند که چه خبرها و مطالب منتشره در سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر در جهت اهداف اختصاصی سازمان مجاهدین خلق بوده است؟
اگر منظور، بازتاب اخبار مربوط به زندانی شدن خانواده های برخی اعضای سازمان مجاهدین خلق میباشد مانند بازتاب اخبار دیگر خانواده ها و زندانیان،
اگر منظور پیگیری مطالبات و حقوق نادیده گرفته یا پایمال شده زندانیان و خانواده هایشان است اعم از هر اعتقاد و مسلکی،
اگر منظور رساندن صدای عدالت خواهی زندانیان و خانواده های چشم انتظارشان است،
و اگر منظور بازتاب فرار از قانون و بی قانونی های ماموران قانون است، به اطلاع آقای دادستان میرسانیم که همه سایتهای حقوق بشری، همه فعالان و انجمنها و سازمانهای حقوق بشری ، چنین مطالبی را منتشر میکنند،پس علی القاعده همه ما به سازمان مجاهدین خلق وابسته ایم!
جناب آقای دادستان شاید این بهانه برای محکمه شما قایل پذیرش باشد اما در محضر عقل و وجدان مردم لطفا دلیل محکمه پسند تری ارائه دهید زیرا همه ما ( سایتها و فعالان حقوق بشر)، ندای وجدان جامعه هستیم.
سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی
سدازا
بهمن ماه هزاروسیصد و هشتادوهشت
زندانیان جنبش سبز در چنگال جلاد اوین!*
کودتای سیاسی فاشیسم به رهبری محمود احمدی نژاد در 22خرداد گذشته علاوه بر سرکوب شدید اعتراضات خیابانی مردم،دستگیری گسترده فعالین سیاسی،روزنامه نگاران و فعالین دانشجویی سرشناس را بعنوان یک پروژه سیاسی ازپیش تعیین شده و سازمان یافته درپی داشت.عمده دستگیرشدگان تمام تابستان را در سلولهای انفرادی بندهای امنیتی 209،240و 2 الف سپاه تحت شدیدترین شکنجه ها و فشارهای روحی و جسمی قرار گرفتند تا با پذیرش اعترافات ساختگی و تن دادن به ایفای نقش در سناریوهای کثیف نوشته شده توسط نیروهای امنیتی،صحت مدعاهای متوهمانه وhttp://hra-news.org/news/12684.aspx سرکوبگرانه شان در باب عاملیت دولتهای خارجی برای تحقق انقلاب مخملی در ایران را مورد تایید قرار دهند!**از نیمه مهرماه بود که روند انتقال زندانیان سیاسی واقعه انتخابات به بندهای عمومی آغاز شد.در مرحلۀ نخست چند فعال دانشجویی چون پیمان عارف،مجید دری و ضیا نبوی (از دانشجویان ستاره دار)بهمراه حدود 60 تن ازدستگیرشدگان در اعتراضهای خیابانی و همچنین برخی از فعالین حقوق بشر همچون محمدعلی دادخواه،بندها انفرادی را به مقصد اندرزگاههای 7و8 زندان اوین و بصورت متفرق در میان متهمین و محکومان عادی ترک کرده،باتوجه به احتمال بازدید هیئت پیگیری مجلس از زندان اوین در ویترین دروغین سازمان زندانها (اندرزگاههای 7و8)جای داده شدند.**اما بخش تراژیک قصه زمانی آغاز شد که در ابتدای آبان همزمان با انتشار پاسخ پیمان عارف و مجید دری به دادستان تهران در فضای رسانه ای،که ادعای دیدار با تمامی بازداشت شدگان و وضعیت کاملا مطلوب نگهداری ایشان در زندان اوین را مطرح کرده بود،مسئولین امنیتی تصمیم به خارج کردن بخش دیگری از فعالین اصلاح طلب زندانی از بندهای امنیتی و تجمیع ایشان در بندی عمومی گرفتند و در این میان چه بندی بهتر از بند 350 و سپردن زندانیان جنبش سبز بدست جلادترین و شیادترین زندانبان زندان اوین یعنی "بزرگ نیا".**بدینسان از اواسط آبان حدود 80 تن از زندانیان جنبش سبز که در میان آنان از فعالین سیاسی اصلاح طلبی همچون داوود سلیمانی ،جهانبخش خانجانی،هدایت آقایی،حمزه کرمی و...تا روزنامه نگاران و فعالین دانشجویی چون احمد زیدآبادی،مسعود لواسانی،محمدرضا نوربخش،پیمان عارف،بهمن احمدی امویی،رضا رفیعی،عبد الله مومنی،مسعود باستانی،مجید دری،علی بیکس،ضیا نبوی و...دیده میشود،به زیرزمین مخروبه بند مخوف 350 انتقال یافتند تا با وجود تحویل ظاهری بهسازمان زندانها کماکان تحت کنترل بزرگ نیا،رئیس بند 350(این مامور امنیتی سرکوبگر و بازجوی وزارت اطلاعات که بر حسب ظاهر پرسنل سازمان زندانها محسوب میشود)و در واقع امر تحت کنترل وزارت اطلاعات دولت فخیمۀ احمدی نژاد قرار داشته باشند.**بزدگ نیا در اولین گام زندانیان سیاسی را در زیرزمینی کم نور (زیرزمین بند 350 محبوس ساخته و آنگاه در حالیکه در طبقه بالای بند که محل نگهداری مجرمان خطرناکی است که مجبور به کارگری در زندان جهت اصلاح و تربیت هستند،چندین خط تلفن عمومی کارتی وجود داشته واین مجرمین مجاز به استفاده از تلفن به هر میزان که بخواهند میباشند،با نصب یک کابین دربسته تلفن در زیرزمین،هر یک از زندانیان سیاسی را مجاز به استفادۀ حداکثر 5 دقیقه ای از تلفن در هر شبانه روز نمود!کمکم کار از این هم بالاتر گرفت و بزرگ نیا که اینبار نه در برابر زندانیان خطرناک،بلکه در برابر چند زندانی تحصیلکرده ، متشخص و مسالمت جو قرار داشت،اقدام به ممنوع التلفن کردن افراد نیز نمود.مواردی که در چند روز اخیر و حسب اخبار مثقی که به دشواری از این بند به خارج از زندان انتقال یافته،افرادی چون رسول بداقی(فعال صنفی معلمان)و جعفر اقدامی را در بر میگیرد.بزرگ نیا در اقدامات جدیدخود دستور بازرسی بدنی زندانیان سیاسی بهنگام عزیمت به ملاقات هفتگی را(که از پشت کابین و جدارهای شیشه ای چند لایه صورت میپذیرد)بشکلی بسیار تحقیرآمیز و اهانتبار صادر کرده و خود نیز با استخدام واژگانی رکیک و اهانت آمیز،بطور روزانه و به انحاي مختلف زندانیان سیاسی-این محترمترین لایۀ جامعه مدنی ایران-را مورد وهن وهتک حرمت قرار میدهد.**در چنین شرایط دشواری بودکه چندی پیش محمدحسین سهرابی راد-این فرزند شهید نزدیک به ستاد مهدی کروبی-بدلیل فشارهای وارده در این بند توسط جلاد اودن اقدام به خودزنی و زدن رگ دست چپ خود کرده و پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان و بهداری اوین،بدلیل خوف از بازگشت به این بند مخوف،به محض ظهور علائم بهبودی و ترمیم رگ آسیب دیده،مجددا هفته پیش اقدام به خودزنی نموده که متاسفانه نگارنده علیرغم کوشش بسیار جهت کسب ارتباط با زندانیان سیاسی و کسب خبر در مورد سرنوشت وی از داخل زندان،موفق به کسب هیچگونه اطلاعی از وی نشده و احتمال مرگ وی رادور از ذهن نمیداند.**طرفه آنکه کهریزک دیگری در حال شکل گیری در بند 350 و شهدای دیگری در حال افزوده شدن به شهدای حسینی جنبش سبز است.آری،فاجعه ای انسانی در شرف وقوع است و تنها مقصر آن کسی نیست جزیک مامور امنیتی دارای اقسام سوابق.سوابقی که زبان از شرح آن شرمنده است و قلم معذور!**بزرگ نیا را بخاطر بسپارید!! *
۳.۱۱.۸۸
هر ایرانی عضوی از خانواده هر زندانی اعتقادی

"زندانیان سیاسی در معرض خطر اعدام"
بدنبال تظاهرات مردم ایران در تاریخ 6 دی 1388 (روز عاشورا) دهها تن از معترضین توسط نیروهای امنیتی رژیم ایران کشته و عدۀ زیادی زخمی شدند. هزاران نفر دستگیر و جمع زیادی مورد ضرب و شتم بیرحمانه قرار گرفتند.
در این راستا حاکمین ایران با دستگیری وسیع فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، حقوق بشری و مطبوعاتی و . . . و با تحت فشار و شکنجه قرار دادن آنها به منظور اعتراف گیری اجباری و محارب خواندن عده ای از آنها، در صدد به اجرا در آوردن سناریوی هستند که ابتدا اعتراضات مردم را فتنه بخوانند و بدنبال آن زمینه اجرای حکم اعدام آنها را، همچون قتل عام های سالهای 60 و 67، فراهم سازند. تا بدین ترتیب با ایجاد جو رعب و وحشت در میان مردم آنها را از پیگیری خواستها و مطالباتشان برحذر دارند.
اضافه بر این لازم به تاکید است که این دستگیرشده گان از هیچ گونه حقوقی برخوردار نیستند؛ هیچ گونه اطلاعاتی در مورد آنها از سوی حاکمین ایران منتشر نمی شود؛ اجازه داشتن وکیل اختیاری ندارند؛ پشت درهای بسته و در دادگاههای فرمایشی به اتهامات آنها رسیدگی می شود و . . . و بعبارتی دیگر این زندانیان در واقع گروگان حاکمین ایران هستند.
علی رغم نگرانی افکار عمومی جهان در مورد وضعیت این گروگانهای زندانی، تاکنون رژیم به درخواستهای متعدد سازمانها و نهادهای ایرانی و بین المللی مبنی بر آزادی این افراد عکس العملی نشان نداده است و تجربه هم نیز نشان داده است که رژیم در این رابطه تابع معیار بین المللی حقوق بشر نیست و بدون تأسی از معاهده ها و پیمانهای بین المللی در این زمینه، در نقض گسترده، مستمر و برنامه ریزی شده حقوق بشر در ایران کوتاهی نکرده است. ما بعنوان جمعی از نهادهای ایرانی دفاع از حقوق بشر از کلیه نهادها و فعالین حقوق بشر تقاضا می کنیم که افکار عمو می را در این جهت آگاه ساخته و برای نجات جان گروگانها از دست حاکمین ایران سرسختانه بکوشند.
ولی آنچه نهایتاً می تواند جان گروگانهای در معرض خطر اعدام را نجات دهد عبارتند از؛ پيگیری خواستها و مطالبات مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی آن از سوی مردم؛ اعتراض مستقیم مردم به حبس و موج دستگیری و مقابله با خطری که جان زندانیان را تهدید می کند و همچنین تقاضای آزادی کلیه زندانیان سیاسی و بازداشت شده گان وقایع اخیر.
1بهمن 1388 برابر 21 ژانویه 2010
فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و امریکای شمالی
کمیته دفاع از زندانیان سیاسی
کمیته گزارشگران حقوق بشر
چه خبر از زندانیان اعتقادی(عقیدتی - سیاسی)؟
ضيا نبوی: قاضی گفت که به درخواست وزارت اطلاعات محکوم شدم
درخواست کمک فوری از نهادهای حقوق بشری، درخصوص سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی
دستگیری 400 دانشجو در قزوین به دلیل مسائل اخلاقی
بازداشت صادق انسانی؛ بیش از ۱۲ دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران در زندان
دادستان تهران: تا زمانيکه افکار نوری زاد مهار نشود ،از حق ملاقات محروم است
۱.۱۱.۸۸
دادستان تهران: «هرگونه همکاری با کمیته گزارشگران حقوق بشر جرم است»
جعفری دولتآبادی در این دیدار ابراز داشته است: « بنابر گزارش کارشناسان پرونده سایت کمیته وابسته به منافقین است و هرگونه همکاری با سایت جرم محسوب میشود.» به گفته خانواده نظرآهاری برخورد دادستان در کل مثبت بوده و او ابراز داشته شخصا به ملاقات شیوا نظرآهاری در زندان خواهد رفت.
دادستان تهران در پاسخ به سوال خانواده نظرآهاری در مورد زمان آزادی شیوا گفت: « وی تا زمان برگزاری دادگاه و اعلان حکمش آزاد نخواهد شد.»
شیوا نظرآهاری به همراه دوتن دیگر از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، کوهیار گودرزی و سعید حائری در تاریخ 29 آذرماه در اتوبوس عازم به مراسم تشیع پیکر آیتالله منتظری بازداشت شدند. در حال حاضر 7 تن از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر در بازداشت نیروهای امنیتی به سر میبرند.
کمیته گزارشگران حقوق بشر نهادی مستقل است که هدفش اطلاعرسانی و دفاع از قربانیان نقض حقوق بشر میباشد. این کمیته در طول 4 سال فعالیت خود گزارشها، اطلاعیهها، بیانیهها و مقالات متعددی را در زمینه نقض حقوق بشر منتشر نموده و خود را به عنوان نهادی مدنی و فارغ از هرگونه جهتگیری سیاسی در میان فعالان داخلی و خارجی مطرح نموده است.
علیرضا بهشتی در زندان دچار سکته قلبی شد
به گزارش خبرنگار جرس، وی در روزهای گذشته، در حالی که به دلیل شرایط نامساعد زندان در فصل زمستان، مبتلا به سرما خوردگی شدید شده بود برای انجام بازپرسی از زندان اوین به شعبه امنیت دادگاه انقلاب تهران منتقل شد و به گفته شاهدان عینی در حالی که پیژامه زندان و دمپایی پلاستیکی برپا داشت و محاسن اش بلند و آشفته بود ، دقایقی طولانی در انتظاربازپرسی به سر برد.
علیرضا بهشتی (فرزند شهید آیت الله بهشتی از بنیانگزاران جمهوری اسلامی)، سه هفته پیش در دانشگاه تربیت مدرس بازداشت شد و در تمام این مدت، از همه حقوق قانونی خود محروم بود و حتی موفق به ملاقات با وکیل و خانواده اش نشد.
خبرنگار جرس موفق به کسب اخبار بیشتری در خصوص روند رسیدگی به عارضه قلبی دکتر علیرضا بهشتی نشده است. اما در تماسی که بهشتی با خانواده خود داشته از رفع عارضه و بهبودی نسبی خود خبر داده است. گفتنی است این اولین تماس بهشتی با خانواده خود پس از یک هفته است.
از سوی دیگر دختر پنج ساله علیرضا بهشتی نیز از زمان دستگیری پدر گوشه گیر و منزوی شده است و به گفته خانواده بهشتی او در این مدت کمتر با کسی سخن می گوید.
۳۰.۱۰.۸۸
حکم دادگاه تجدیدنظر درباره 23 متهم حوادث بعد از انتخابات
یک مقام قضایی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا اظهار داشت، پرونده 23 نفر از بازداشتشدگان در حوادث بعد از انتخابات در شعبه 36 دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ریاست حجتالاسلام والمسلمین زرگر رسیدگی شده است.
وی افزود در نتیجه این رسیدگی احكام صادره در 13 پرونده تایید شده،6 مورد تبرئه شدهاند و 4 مورد اتهام هم تعلیق شده است، گفت: این احكام صادره از شعبه 36 دادگاه تجدیدنظر قطعی و لازمالاجرا است.
منبع خبر :
ضرب و شتم زندانیان سیاسی در زندان ارومیه
به گزارش واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نیروهای گارد ویژه زندان و نیروهای حفاظتی این زندان در حضور "فتحی" ریاست این زندان و فرماندهی "بحرینی" مسئول حفاظت به بند 12 که محل نگهداری زندانیان سیاسی است یورش برده و ضمن ضرب و شتم دسته جمعی زندانیان با استفاده از باتوم، باتوم برقی و شوکر الکتریکی، همچنین تخریب گسترده وسایل زندانیان، زندانی سیاسی "علی احمد سلیمان" تبعه ترکیه را با خود به نقطه نامعلومی منتقل کردند.
دلیل ضرب و شتم زندانیان سیاسی مشخص نیست و همینطور از سرنوشت علی احمد سلیمان پس از انتقال نیز اطلاعی در دست نیست. آقای سلیمان که به دلیل سوختگی درصد بالا وضعیت مناسب جسمی ندارد به اتهام عضویت در یک حزب کرد مخالف دولت ترکیه به تحمل 5 سال حبس محکوم شده است.
علی پرویز به سه سال حبس تعزیری محکوم شد
به گزارش امیر کبیر آخرین دادگاه این دانشجو هفته گذشته پایان یافت و این حکم دو روز پیش به وی ابلاغ شد. از جمله اتهامات علی پرویز تهیه و توزیع فیلم و عکس از اعتراضات دانشجویی بالاخص تجمع دانشجویان خواجه نصیر در اعتراض به حضور صفار هرندی در دانشکده برق این دانشگاه در تاریخ ۱۰ آبان ذکر شده است. از دیگر اتهامات وی اقدام علیه امنیت ملی و تبانی برای تجمع در روز ۱۳ آبان اعلام شده است.
گفتنی است دادگاه سهیل محمدی دیگر دانشجوی بازداشتی در ۱۲ آبان امروز برگزار شد که نتیجه آن متعاقبا اعلام خواهد شد.
عباس قادری نیز که در روز ۱۶ آذر پس از مراجعه به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات بازداشت شده بود، پس از ۴۲ روز بازداشت در زندان اوین، روز گذشته با قرار کفالت آزاد شد.
از دیگر دانشجویان بازداشتی خواجه نصیر همچنان خبری جدید در دست نیست.
مرگ پرابهام یک زندانی سیاسی در زندان اوین
به گزارش واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، "البرز قاسمی" زندانی سیاسی متهم به محاربه از طریق عضویت در یک سازمان سیاسی که از سرطان پیشرفته معده نیز در رنج بود، در پی وخامت وضعیت جسمی که نشعت گرفته از محرومیت بلند مدت این زندانی از خدمات پزشکی و مرخصی استعلاجی بود روز گذشته به بهداری زندان اوین منتقل و صبح امروز مرگ وی تائید شد.
گزارش شده است این زندانی که در بند 350 زندان اوین به همراه برادر خود "حمید قاسمی" نگهداری میشد، در روزهای اخیر حتی قادر به حرکت کردن نبوده و دچار بی اختیاری ادرار شده بود، علیرغم تلاش های زندانیان و خانواده وی، بهداری و مسئولان مربوطه در زندان اوین تا روز گذشته حاضر به ارائه خدمات درمانی به وی نشده و تنها پس از پیگیری های مستمر روز گذشته این زندانی را به بهداری زندان اوین منتقل کردند، در حالیکه بیماری وی و رسیدگی پزشکی به ایشان مستلزم حضور در مراکز تخصصی پزشکی بوده است.
لازم به توضیح است، البرز و حمید قاسمی، به اتهام همکاری با یک سازمان سیاسی به محاربه متهم، در دادگاه اولیه محکوم به اعدام و در دادگاه تجدید نظر به حبس ابد محکوم شده اند، از تاریخ و جزئیات پرونده کماکان اطلاعی در دست نیست، گزارشات تکمیلی در این رابطه منتشر خواهد شد.
۲۷.۱۰.۸۸
پرونده ابراهیم لطف اللهی به بایگانی سپرده شد/
۲۵.۱۰.۸۸
عدالت ، خط مشترک “ویژه نامه ص
تا آزادی زندانیان اعتقادی( عقیدتی سیاسی) ...
سازمان دفاع از زندانیان اعتقادی، سدازا (صدا) برای دفاع از حق و عدالت، برای پاسداشت آزادی بیان و اندیشه و برای حمایت ازکسانی که خود و خانواده هایشان به جرم ابراز عقیده به رنج افتاده اند فعالیت خود را آغاز کرده است و لزوما این حمایت به معنی تایید نظرات و عقاید همه زندانیان عقیدتی - سیاسی نیست.
در این راستا ، سدازا به منظور ا نعکاس دوباره به وضعیت و یادآوری نام آندسته از زندانیان اعتقادی ( عقیدتی – سیاسی) میپردازدکه کمتر به انها پرداخته شده حال آنکه مورد ظلم ها و بی عدالتی های مشهودی در روال رسیدگی به پرونده خود قرار گرفته اند،
سدازا با تاکید بر لزوم احقاق حقوق زندانیان مطابق قانون و رعایت عدالت در مورد همه زندانیان عقیدتی – سیاسی ، دفاع از زندانیان اعتقادی را منوط به هم رأی و نظر بودن با انها نمیداند و معتقد است، عدالت فارغ از مرزبندی عقیدتی است.