محمد تقی فلاحی در مورد کودک چهارده ساله محمد باقری، فعال صنفی معلمان که بتازگی جهت اجرای حکم ۹ و نیم سال زندان خود را به زندان اوین معرفی کرده، مقاله زیر را نگاشته است.
محمد نوجوانی است حدوداً چهارده ساله با چشمانی درخشان و تبسمی همیشگی بر لب. البته به جز دوبار اخیری که او را دیدم.
بار اول اردیبهشت ماه و در آستانهٔ هفتهٔ معلم بود. زمانی که برای بازدید عید نوروز به خانهٔ سید محمود باقری رفته بودیم و بنا بود فردای آن روز حکم نه و نیم سال زندان او اجرایی شود. به محمود گفتم آن برق همیشگی را در چشمان پسرت ندیدم؛ سری تکان داد و گفت، عادت میکند.
و میدانیم که بعضی چیزها عادت کردنی نیست. به نظر میرسد محمد از نظر عاطفی وابستگی شدیدی به پدر دارد اما سید محمود معتقد است پسرش باید محکم بار بیاید. به همین دلیل انتظارات بیشتر از سنش از او دارد، همان گونه که انتظاراتی بیش از حد از خودش دارد. سید محمود انسانی است فطری و براساس فطرت پاک انسانیاش زندگی میکند. رفتار و گفتارش نیز مانند زندگیاش ساده و بیآلایش است و ظاهراً این همان چیزی است که کار دستش داده. او فطرتاً با ظلم و بیعدالتی مخالف است؛ اهل چرخش و مصالحه بر سر اصول اعتقادیاش نیست.
سخن درست از دیدگاه خود را، میگوید. حتی اگر شنونده را خوش نیاید. خلاصه اینکه انسانی است شفاف مانند آسمان زادگاهش. اینها همان ویژگیهایی است که محتسبان (بازجویان) را خوش نمیآید. هنگامی که او صادقانه میگوید نماینده معلمان بوده و خود را موظف میدانسته از حقوق صنفی آنها دفاع کند و ربطی هم با مسایل سیاسی ندارد؛ از او میخواهند به مسایل شخصی خود بپردازد و از حقوق دیگران حرف نزند. بدون توجه به روانشناسی محمود که نه میخواهد و نه اگر بخواهد میتواند نسبت به بیعدالتی با همکاران و هم نوعانش بیتفاوت باشد. بدون شک محمود باقری با دانش، و اخلاق نیکویی که دارد به راحتی میتواند گلیم زندگی خویش از آب بیرون کشد و زندگی بیدغدغهای را برای خود و خانوادهاش فراهم نماید. اما او خود را جزیرهای جدای از دیگران نمیداند؛ سعادت و خوشبختی از دید او امری اجتماعی است نه فردی. او بر این دیدگاه خود پای میفشارد چه در زندگی خصوصی و روزمره، چه در هنگام بازداشت و بازجویی.
شاید به همین دلیل هنگامی که مهمترین اتهام (؟!) او شرکت در جلسه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی سراسر کشور در یزد میشود، تمامی شرکت کنندگان و حتی میزبانان و برگزار کنندگان جلسه یا اساساً متهم نمیشوند و یا در دادگاه تبرئه میشوند اما باقری به دلیل این جرم (؟!) به زندانی چنین سنگین محکوم میشود. زیرا او عمل خود به عنوان دفاع از حق را میپذیرد ولی به عنوان جرم هرگز. این همان چیزی است که کارشناس پرونده نمیپسندد و گمان میکند باقری میخواهددر مقابل او به ایستد پس باید...
بار دوم که با محمد روبرو شدم شنبه گذشته (۳/۴/۱۳۹۱) بود هنگامی که همراه با مادر و پدرش به دادسرای اوین مراجعه کردیم برای معرفی محمود باقری جهت اجرای حکم؛ محمد این بار آرامتر از قبل بود. زمانی که ورود محمود اندکی طول کشید بارقههایی از امید در چشم و دل همهٔ ما ظاهر شد لیکن واقعیت تلخ بسیار زود خود را به ذهنیت خوش بین ما تحمیل کرد. در اوج ناباوری باقری باید بماند. این بار فقط اشکی بود که هنگام خداحافظی با او چشمان محمد و البته همهٔ ما را مرطوب کرد...
در راه بازگشت تا انتهای مسیر توان نگاه کردن به چشمان محمد را نداشتم حتی از درون آینه ماشین؛ اما هنگام خداحافظی که دستش را میفشردم در عمق چشمانش که معصومانهتر از قبل غمگین بود پرسشی را خواندم بدون پاسخ: پدر من به کدامین گناه از ما جدا شد؟
محمد تقی فلاحی
محمد نوجوانی است حدوداً چهارده ساله با چشمانی درخشان و تبسمی همیشگی بر لب. البته به جز دوبار اخیری که او را دیدم.
بار اول اردیبهشت ماه و در آستانهٔ هفتهٔ معلم بود. زمانی که برای بازدید عید نوروز به خانهٔ سید محمود باقری رفته بودیم و بنا بود فردای آن روز حکم نه و نیم سال زندان او اجرایی شود. به محمود گفتم آن برق همیشگی را در چشمان پسرت ندیدم؛ سری تکان داد و گفت، عادت میکند.
و میدانیم که بعضی چیزها عادت کردنی نیست. به نظر میرسد محمد از نظر عاطفی وابستگی شدیدی به پدر دارد اما سید محمود معتقد است پسرش باید محکم بار بیاید. به همین دلیل انتظارات بیشتر از سنش از او دارد، همان گونه که انتظاراتی بیش از حد از خودش دارد. سید محمود انسانی است فطری و براساس فطرت پاک انسانیاش زندگی میکند. رفتار و گفتارش نیز مانند زندگیاش ساده و بیآلایش است و ظاهراً این همان چیزی است که کار دستش داده. او فطرتاً با ظلم و بیعدالتی مخالف است؛ اهل چرخش و مصالحه بر سر اصول اعتقادیاش نیست.
سخن درست از دیدگاه خود را، میگوید. حتی اگر شنونده را خوش نیاید. خلاصه اینکه انسانی است شفاف مانند آسمان زادگاهش. اینها همان ویژگیهایی است که محتسبان (بازجویان) را خوش نمیآید. هنگامی که او صادقانه میگوید نماینده معلمان بوده و خود را موظف میدانسته از حقوق صنفی آنها دفاع کند و ربطی هم با مسایل سیاسی ندارد؛ از او میخواهند به مسایل شخصی خود بپردازد و از حقوق دیگران حرف نزند. بدون توجه به روانشناسی محمود که نه میخواهد و نه اگر بخواهد میتواند نسبت به بیعدالتی با همکاران و هم نوعانش بیتفاوت باشد. بدون شک محمود باقری با دانش، و اخلاق نیکویی که دارد به راحتی میتواند گلیم زندگی خویش از آب بیرون کشد و زندگی بیدغدغهای را برای خود و خانوادهاش فراهم نماید. اما او خود را جزیرهای جدای از دیگران نمیداند؛ سعادت و خوشبختی از دید او امری اجتماعی است نه فردی. او بر این دیدگاه خود پای میفشارد چه در زندگی خصوصی و روزمره، چه در هنگام بازداشت و بازجویی.
شاید به همین دلیل هنگامی که مهمترین اتهام (؟!) او شرکت در جلسه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی سراسر کشور در یزد میشود، تمامی شرکت کنندگان و حتی میزبانان و برگزار کنندگان جلسه یا اساساً متهم نمیشوند و یا در دادگاه تبرئه میشوند اما باقری به دلیل این جرم (؟!) به زندانی چنین سنگین محکوم میشود. زیرا او عمل خود به عنوان دفاع از حق را میپذیرد ولی به عنوان جرم هرگز. این همان چیزی است که کارشناس پرونده نمیپسندد و گمان میکند باقری میخواهددر مقابل او به ایستد پس باید...
بار دوم که با محمد روبرو شدم شنبه گذشته (۳/۴/۱۳۹۱) بود هنگامی که همراه با مادر و پدرش به دادسرای اوین مراجعه کردیم برای معرفی محمود باقری جهت اجرای حکم؛ محمد این بار آرامتر از قبل بود. زمانی که ورود محمود اندکی طول کشید بارقههایی از امید در چشم و دل همهٔ ما ظاهر شد لیکن واقعیت تلخ بسیار زود خود را به ذهنیت خوش بین ما تحمیل کرد. در اوج ناباوری باقری باید بماند. این بار فقط اشکی بود که هنگام خداحافظی با او چشمان محمد و البته همهٔ ما را مرطوب کرد...
در راه بازگشت تا انتهای مسیر توان نگاه کردن به چشمان محمد را نداشتم حتی از درون آینه ماشین؛ اما هنگام خداحافظی که دستش را میفشردم در عمق چشمانش که معصومانهتر از قبل غمگین بود پرسشی را خواندم بدون پاسخ: پدر من به کدامین گناه از ما جدا شد؟
محمد تقی فلاحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر